سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]

حضرت امام حسن مجتبی (ع)

ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاویه

بخش دیگر از کارهای امام که پرده از وجود تباین بین دو جبهه برداشت، مربوط به کارهایی بود که امام در برابر اقدامات معاویه انجام می‏داد و به عنوان مدافعی سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او می‏ایستاد و سکوت نمی‏کرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسیاری از انحرافات بود و ابهت‏حضور وی قدرت خیلی از خلاف‏ها را سلب کرده بود. لذا شاهد هستیم که بعد از شهادت امام فشار عجیبی بر شیعیان وارد می‏شود و آنان را تا مرز نابودی پیش می‏برد. در هر صورت اقدامات تقابلی امام دقیقا در برابر اقدامات ضد دینی معاویه قرار می‏گیرد که نمونه‏هایی از آن را تا به حال خواندیم.

در این بخش به مواردی از تقابل امام با معاویه اشاره می‏کنیم:

 

1- حمایت از شیعیان

در مورد این نوع تقابل‏ها، کافی است‏به حمایت‏های امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاویه اشاره شود. در این موارد امام یگانه پناهگاه این اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاویه و کارگزاران وی می‏ایستاد.

آیا در این زمان استاندار کوفه زیاد بود؟

سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و توسط زیاد جلب شد. او نیز فرار کرد و خود را به مدینه رساند و به امام علیه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاکم کوفه، خانواده سعید را زندانی، اموالش را مصادره و خانه‏اش را ویران کرد. وقتی خبر این اقدامات به گوش امام علیه السلام رسید نامه‏ای خطاب به زیاد بن ابیه نوشت:

«اما بعد فانک عمدت الی رجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاک کتابی هذا فابن له داره و اردد علیه ماله...; (52)

اما بعد تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار داده‏ای با این که سود و زیان او سود و زیان مسلمانان است. خانه‏اش را ویران ساخته و مالش را گرفته و خانواده‏اش را زندانی کرده‏ای. تا نامه من به تو رسید، خانه‏اش را بساز و مالش را برگردان...

امام حسن علیه السلام

زیاد ابن ابیه در مقابل نوشت: «از زیاد ابن ابی سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامه‏ات به من رسید. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی؟ با این که تو نیازمندی و من قدرتمند! تو که از مردم عادی هستی، چگونه مثل فرمانروای قدرتمند دستور می‏دهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش داده‏ای حمایت می‏کنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشت‏خود پنهان کنی، نمی‏توانی از او نگهداری کنی و من اگر به تو دسترسی بیابم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می‏دانم. سعید را به دیگری واگذار. اگر او را بخشیدم، به خاطر وساطت تو نیست و اگر کشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»

در پی این عبارت، امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضمیمه کرد و برایش فرستاد. معاویه نیز بنابر ملاحظات مختلف نامه‏ای به این صورت برای زیاد نوشت: «... نامه‏ای برای حسن نوشته‏ای و در آن به پدرش دشنام داده‏ای و فاسق نامیده‏ای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتری.... به مجرد این که نامه‏ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن; خانه‏اش را بساز; اموالش را برگردان; دیگر مزاحم او نباش و...» (53)

 

 

2- دفاع از ارزش‏ها

 

در این بخش به دفاع امام علیه السلام از اصلی‏ترین ارزش‏ها یعنی، ولایت و امامت می‏پردازیم که معاویه به صورت‏های مختلف سعی در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود یعنی، استقرار حاکمیت در خاندان خود توفیق یابد. امام در مورد این مساله مهم موضع‏گیری زیادی داشت که به برخی اشاره می‏کنیم:

 

 

1- 2- تبیین چهره پاک و مقدس امیر مؤمنان علیه السلام

 

زمانی که معاویه به خاطر وسوسه اطرافیان مجلسی در کوفه تشکیل داد و اطرافیان معاویه به امام حسن علیه السلام و امیرمؤمنان توهین هایی کردند، امام در مقام دفاع از مشروعیت امامت و حاکمیت امام علی علیه السلام و خاندان او چنین سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمی‏دانید و به یاد نمی‏آورید مطالبی را که پیامبر در حجة‏الوداع خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس انی قد ترکت فیکم مالم تضلوا بعده کتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحکمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الکتاب و احبوا اهل بیتی و عترتی و والوا من والاهم و انصروهم علی من عاداهم و انهما لم یزالا فیکم حتی یردا علی الحوض یوم القیامة ثم دعا و هو علی المنبر علیا فاجتذبه بیده فقال:

اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادی علیا فلا تجعل له فی الارض مقصدا و لا فی السمأ مصعدا واجعله فی اسفل درک من النار... انت الذائذ عن حوض یوم القیامة تذود عنه کما یذود. احدکم الغربیه من وسط ابله... انما مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من دخل فیها نجی و من تخلف عنها غرق...» (54)

 

 

2- 2- تقبیح حکومت ناشایستگان

 

روش دیگر امام علیه السلام این بود که بی‏لیاقتی و ناشایستگی معاویه را بیان می‏کرد. لذا در نامه‏ای به معاویه نوشت:

«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پیامبر مردم با پدر من بیعت می‏کردند، آسمان باران خود را بر آن‏ها می‏بارید و زمین برکاتش را به آن‏ها می‏بخشید و تو ای معاویه! در خلافت طمع نمی‏کردی اما چون خلافت از سرچشمه اصلی‏اش منحرف شد، قریش در آن نزاع کردند تا آن جا که طلقا و فرزندانش به آن طمع کردند. با این که پیامبر فرموده بود: هیچ امتی حکومت‏خویش را به افراد ناشایست واگذار نکرد با این که دانشمندتر از آن‏ها بود، مگر این که کارشان به تباهی کشید...» (55)

همچنین امام علیه السلام به خود معاویه ناشایسته بودنش را یادآوری کرد و فرمود: «اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و لیس الخلیفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لکن ذلک امر ملک اصاب ملکا فتمنع منه قلیلا و کان قد انقطع عنه...; (56)

خلیفه آن کسی است که به روش پیامبر صلی الله علیه و آله سیر کند و به طاعت‏خدا عمل نماید. خلیفه کسی نیست که با مردم به جور رفتار کند. و سنت را تعطیل کند و دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولت‏خود بداند. زیرا چنین کسی پادشاهی است که به سلطنت رسیده و مدت کمی از آن بهره‏مند و سپس لذت آن منقطع شده است...»

 

 

3- 2- اعلام بیزاری از حکومت ناپاکان

 

امام بارها مشروعیت‏حکومت ناپاکان را زیر سؤال می‏برد و از کارگزاران آن‏ها اعلام بیزاری می‏کرد.

نقل است که حضرت روزی در مسجدالحرام طواف می‏کرد که «حبیب بن مسلمه فهری‏» (57) را دید و به او فرمود: «ای حبیب، راهی که برگزیده‏ای راه غیر خداست. او در پاسخ از روی تمسخر گفت: روزی که راه پدرت را می‏رفتم در مسیر اطاعت‏خدا بودم!

امام حسن به او فرمود: «بلی والله لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک ولو کنت اذ فعلت قلبت‏خیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا وللنک کما قال الله سبحانه کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون;

آری، سوگند به خدا که تو برای دنیای ناچیز و نابود شدنی از معاویه اطاعت کردی.

اگر معاویه زندگی دنیایی تو را تامین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود نیک انجام دهی، مصداق این آیه شده‏ای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط کرده‏اند ولی خداوند می‏فرماید: نه چنین است دل‏های آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه شده و خود را تیره‏بخت کرده‏اند.» آن گاه امام از حبیب روی برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)

 

 

4- 2- تبیین مشروع بودن حکومت امیرمؤمنان:

 

امام حسن علیه السلام علاوه بر موارد فوق تاکید بسیاری بر نشان دادن مشروعیت‏حکومت امیرمؤمنان داشت تا از این طریق به تهاجمات معاویه علیه بر حق بودن ولایت علی علیه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امامت امیرمؤمنان علیه السلام هستیم مانند نصب حضرت در غدیر خم. (59)

 

5- 2- بیان بر حق بودن خود برای حکومت

امام علاوه بر بیان مشروعیت امام علی علیه السلام به مشروعیت‏خود نیز اشاره می‏کرد و این در مقابل ادعاهای معاویه بود که امام حسن را شایسته خلافت نمی‏دانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاویه به معرفی خود می‏پرداخت و می‏فرمود: «ایها الناس هر که مرا می‏شناسد که می‏شناسد، هر که مرا نمی‏شناسد من حسن بن علی بن ابی طالب و فرزند بهترین زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم.... من هستم که مرا از حق خود (ولایت) محروم کرده‏اند.» (60)

و نیز آن گاه که معاویه از وی خواست‏بر فراز منبر بگوید خلافت را به معاویه واگذار کردم، فرمود:

«به خدا سوگند که من اولی‏تر از مردم هستم به خلافت مردم در کتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)

 

 

6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد

 

طبیعی است که شرایط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوی معاویه نقض شده بود، بنابراین می‏توان گفت در صورت فراهم آمدن امکانات، امام علیه السلام برای نبرد مجدد با معاویه آمادگی داشت لذا برخی عقیده دارند که دلیل مسموم کردن امام علیه السلام نیز همین آمادگی او برای رفتن به شام و مبارزه با معاویه بود. (62)

آنچه خواندیم تنها بخشی از تعارض‏های دو جبهه حق و باطل بود که بروز می‏یافت و بر سازش ناپذیری آنان تاکید می‏کرد. همین واقعیت و اقدام‏های قاطع و موثر امام حسن علیه السلام جای شک برای معاویه باقی نگذاشت که یگانه خطر برای او و اموی‏ها حسن بن علی است و هر لحظه احتمال خطر از سوی امام آن‏ها را تهدید می‏کند.

بنابراین در صدد برآمد به هر وسیله ممکن امام را از سر راه بردارد. او برای این کار بارها اقدام به توطئه و مسموم کردن امام کرده بود.

امام حسن علیه السلام

حاکم نیشابوری با سند قوی از‌ام بکر بنت مسور نقل می‏کند: «کان الحسن بن علی سم مرارا کل ذلک یغلب حتی کانت مرة الاخیرة التی مات فیها کان یختلف کبده فلم یلبث‏بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی; (63)

حسن علیه السلام را بارها مسموم کردند لیکن اثر چندانی نمی‏گذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر پهلویش را پاره پاره کرد و بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»

در این باره، ابن ابی الحدید دلیل اصلی اقدام معاویه را این گونه بیان می‏کند: «چون معاویه می‏خواست‏برای پسرش یزید یعت‏بگیرد، اقدام به مسموم کردن امام مجتبی علیه السلام گرفت. زیرا معاویه برای گرفتن بیعت‏به نفع پسرش و موروثی کردن حکومت مانعی بزرگ‏تر و قوی‏تر از حسن بن علی علیهما السلام نمی‏دید.» (64)

امام صادق علیه السلام می‏فرمود: «جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود. به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد. آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود.

وقتی شیر را آشامید، لحظاتی بعد فریاد برآورد: عدوة الله! قتلتنی، قتلک الله والله لاتصیبن منی خلفا و لقد غرک و سخر منک والله یخزیک و یخزیه;

ای دشمن خدا! تو مرا کشتی. خدا تو را نابود کند. سوگند به خدا بعد از من بهره‏ای برای تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رایگان به کار گرفتند. سوگند به خدا بی‏چاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل کرد.»

امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبی علیه السلام بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه نیز به آنچه وعده کرده بود، عمل نکرد.» (65)


1) شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، خطبه 128.

2) جد مروان حکم و بیشتر خلفای اموی. نسب معاویه نیز چنین است: معاویة بن ابی‏سفیان بن حرب بن امیه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعه و جدش با عثمان برادر بود. معاویه بعد از فتح مکه (یا دیرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوب‏هاست. در 15 یا 20 ه از طرف عمر امیر شام شد و عمر او را کسرای عرب نامید. دول الاسلام، ذهبی. ص 27 (چاپ لبنان)

3) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 75; تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.

4) نوعی درخت‏خاردار در قبرستان می‏رویید که غرقد نام داشت.

5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.

6) وقعه صفین، ص 187، تاریخ طبری ج 3، ص 570 و الغدیر، ج 9، ص 151.

7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 411 و الغدیر، ج 9، 3 150.

8) این مقاله به وقایع بعد از صلح می‏پردازد. لذا برای آگاهی از وقایع مربوط به صلح و تحلیل آن به کتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلی انصاری - زندگانی امام حسن مجتبی، سیدهاشم رسولی محلاتی - صلح امام حسن، رجبعلی مظلومی - صلح امام حسن، پرشکوه‏ترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آل‏یاسین و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)

9) امالی شیخ طوسی، ص 561، برخی دلایل دیگر صلح در کلام امام حسن عبارتند از:

1) خیانت‏بزرگان: «امروز شنیده‏ام که اشراف شما با معاویه بیعت کرده‏اند. شما بودید که در جنگ صفین پذیرفتن حکمیت را بر پدرم تحمیل کردید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)

2) بی‏نتیجه بودن جنگ و پایان ذلت‏بار: «والله لو قاتلت معاویة لاخذوا بع12نقی حتی یدفعونی الیه مسلما» (همان)

3) روی کرد عمومی به صلح: «انی رایت هوی اعظم الناس فی الصلح وکرهوا الحرب...» (اخبار الطوال، دینوری، ص 220)

4) نداشتن یاور: «لو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری...» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)

5) ریشه‏کن شدن شیعه: لولا ما اتیت ترک من شیعتنا علی وجه الارض احدا الا قتل‏» (همان)

6) قطع فتنه: «ان معاویه نازعنی حقا هو لی دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة‏» (همان، ص 66)

10) جلأ العیون، علامه مجلسی، ص 235.

11) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.

12) حماسه حسینی، ج 3، صص 19 و 20.

13) طبق برخی روایات نام دختر‌ام کلثوم و نام امام «حسین‏» علیه السلام ذکر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با این وصف روایات دیگری نیز وجود دارد که به امام حسن علیه السلام استناد شده مانند روایت معاویة بن خدیج که معاویه او را برای خواستگاری از یکی از دختران یا خواهرهایش برای یزید فرستاد... و... که در تمام موارد امام درایت کامل به خرج می‏داد و مانع چنین وصلت‏هایی می‏شد (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124 مجمع الزواید، هیثمی، ج 4، ص 278.

14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.

15) متاسفانه برخی از محققان متاثر از سیاست معاویه کوشیده‏اند تحلیل قبیله‏ای برای رویداد منجر به صلح ارائه کنند. به این صورت که سه جریان بنی‏هاشم، بنی‏امیه و گروه‏های میانی (بنی‏تمیم و عدی..). در پی رسیدن به حکومت‏بودند. اما بنی‏هاشم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله نتوانستند به حکومت‏برسند. بنی‏امیه نیز همچنان صفات نفاق و طلقا را یدک می‏کشیدند. لذا بنی‏امیه گروه‏های میانی (ابوبکر - عمر) را بر سرکار آوردند و سرانجام بعد از آن دو کوشیدند مانع رسیدن بنی‏هاشم به کومت‏شوند. یعنی، در مرحله اول با گروه‏های میانی کنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنی‏هاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن علیه السلام به هدف خود رسیدند. در نقد این دیدگاه باید گفت: معاویه نیز بسیار کوشید جنگ بین آنان از زاویه حزبی و طایفه‏ای دیده شود اما امام هرگز اجازه چنین برداشتی نداد و در ماجرای خواستگاری دختر عبدا...; در بین بزرگان هر دو قبیله بر اعتقادی و دینی بودن تعارضات و جنگ تاکید کرد. بنابراین اگر امام علی علیه السلام یا امام حسن علیه السلام با گروه بنی‏امیه یا گروه‏های میانی رودر رو می‏شود، از خاستگاه قبیله‏ای نیست‏بلکه از اعتقاد دینی است و این جنگ طایفه‏ای برای دست‏یابی به قدرت نیست. هرچند رقابت‏بین گروه‏های میانی و بنی‏امیه را می‏توان از چنین مقوله‏ای دانست و یا از دیدگاه آنان رقابت‏با بنی‏هاشم را از باب قبیله‏ای دانست، ولی مطمئنا از دیدگاه امام علی و امام حسن علیه السلام تلاش برای دستیابی به حکومت‏به عنوان نزاع طایفه‏ای نبود و شایسته نیست اقدامات آنان را چنین بی‏محابا تحت این‏گونه برداشت‏ها ارزیابی کرد.

16) جلأ العیون، ص 435.

17) خرایج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.

18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.

19) تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 189.

20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.

21) همان.

22) همان.

23) کشف الغمة، ج 2، ص 150.

24) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 145.

25) نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 16.

26) نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 92، ص 274.

27) همان.

28) النصائح الکافیه، ص 97 و حقایق پنهان، ص 258.

29) همان، ص 94.

30) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 464.

31) همان، ج 3، ص 470 و کشف الغمه، ج 1، ص 123.

32) همان، ج 3، ص 470.

33) همان، ج 1، ص 463.

34) همان، ج 3، ص 470.

35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامه‏های امام حسن و حسین علیهما السلام، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 443، رجال کشی، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص‏213.

36) انظروا من قبلکم من شیعة عثمان و محبیه و اهل ولایته و الذین یرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اکرموهم و اکتبوا لی لکل مایروی کل رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15، 16.

37) ان الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کل مصر و فی کل وجه و ناحیه فاذا جأکم کتابی هذا فادعوا الناس الی الروایة فی فضائل الصحابة و الخلفا الاولین و لا تترکوا خبرا یرویه احد من المسلمین فی ابوتراب الا و اتونی بمناقض له فی الصحابة مغتعله فان هذا احب الی و اقر لعینی و ادحض لحجة ابی تراب و شیعته‏». همان، ج 3، ص 16.

38) سلیم بن قیس، صص 68، 69.

39) اسد الغایة، ج 3، ص 215; منتخب کنزالعمال با حاشیه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.

40) حماسه حسینی، ج 3، ص 26.

41) بقره، 207.

42) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 152.

43) سلیم بن قیس، ص 69.

44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و کشف الغمه، ج 2، ص 170.

45) الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184.

46) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203.

47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواریخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.

48) الامام الحسن، ابن عساکر، ص 139، ج 231.

49) الفصول المهمه، ص 159.

50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونه‏های دیگر در خرایج، ج 2، ص 573 و العدد القویه، ص 42.

51) خرایج، ج 1، ص 236.

52) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص‏72.

53) نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.

54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.

55) همان، ج 44، ص 63.

56) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 419 و الخرایح و الجرائح، ص 218.

57) از یاران معاویه، از سوی عمر به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاویه دوباره والی ارمنستان شد. اسدالغایة، ج 1، ص 374.

58) احکام القرآن، احمد بن علی رازی، ج 4، ص 355 و با اندک اختلاف نور الثقلین، ج 5، ص 532.

59) جلأ العیون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.

60) امالی شیخ صدوق، ص 150.

61) جلأ العیون، ص 442.

62) الغدیر، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.

63) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 173.

64) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 49.

65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.

الف.آشوری

 




موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:0 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :17159
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<