بخش دیگر از کارهای امام که پرده از وجود تباین بین دو جبهه برداشت، مربوط به کارهایی بود که امام در برابر اقدامات معاویه انجام میداد و به عنوان مدافعی سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او میایستاد و سکوت نمیکرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسیاری از انحرافات بود و ابهتحضور وی قدرت خیلی از خلافها را سلب کرده بود. لذا شاهد هستیم که بعد از شهادت امام فشار عجیبی بر شیعیان وارد میشود و آنان را تا مرز نابودی پیش میبرد. در هر صورت اقدامات تقابلی امام دقیقا در برابر اقدامات ضد دینی معاویه قرار میگیرد که نمونههایی از آن را تا به حال خواندیم.
در این بخش به مواردی از تقابل امام با معاویه اشاره میکنیم:
در مورد این نوع تقابلها، کافی استبه حمایتهای امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاویه اشاره شود. در این موارد امام یگانه پناهگاه این اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاویه و کارگزاران وی میایستاد.
آیا در این زمان استاندار کوفه زیاد بود؟
سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و توسط زیاد جلب شد. او نیز فرار کرد و خود را به مدینه رساند و به امام علیه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاکم کوفه، خانواده سعید را زندانی، اموالش را مصادره و خانهاش را ویران کرد. وقتی خبر این اقدامات به گوش امام علیه السلام رسید نامهای خطاب به زیاد بن ابیه نوشت:
«اما بعد فانک عمدت الی رجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاک کتابی هذا فابن له داره و اردد علیه ماله...; (52)
اما بعد تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار دادهای با این که سود و زیان او سود و زیان مسلمانان است. خانهاش را ویران ساخته و مالش را گرفته و خانوادهاش را زندانی کردهای. تا نامه من به تو رسید، خانهاش را بساز و مالش را برگردان...
زیاد ابن ابیه در مقابل نوشت: «از زیاد ابن ابی سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامهات به من رسید. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی؟ با این که تو نیازمندی و من قدرتمند! تو که از مردم عادی هستی، چگونه مثل فرمانروای قدرتمند دستور میدهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش دادهای حمایت میکنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتخود پنهان کنی، نمیتوانی از او نگهداری کنی و من اگر به تو دسترسی بیابم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو میدانم. سعید را به دیگری واگذار. اگر او را بخشیدم، به خاطر وساطت تو نیست و اگر کشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»
در پی این عبارت، امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضمیمه کرد و برایش فرستاد. معاویه نیز بنابر ملاحظات مختلف نامهای به این صورت برای زیاد نوشت: «... نامهای برای حسن نوشتهای و در آن به پدرش دشنام دادهای و فاسق نامیدهای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتری.... به مجرد این که نامهام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن; خانهاش را بساز; اموالش را برگردان; دیگر مزاحم او نباش و...» (53)
در این بخش به دفاع امام علیه السلام از اصلیترین ارزشها یعنی، ولایت و امامت میپردازیم که معاویه به صورتهای مختلف سعی در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود یعنی، استقرار حاکمیت در خاندان خود توفیق یابد. امام در مورد این مساله مهم موضعگیری زیادی داشت که به برخی اشاره میکنیم:
زمانی که معاویه به خاطر وسوسه اطرافیان مجلسی در کوفه تشکیل داد و اطرافیان معاویه به امام حسن علیه السلام و امیرمؤمنان توهین هایی کردند، امام در مقام دفاع از مشروعیت امامت و حاکمیت امام علی علیه السلام و خاندان او چنین سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمیدانید و به یاد نمیآورید مطالبی را که پیامبر در حجةالوداع خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس انی قد ترکت فیکم مالم تضلوا بعده کتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحکمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الکتاب و احبوا اهل بیتی و عترتی و والوا من والاهم و انصروهم علی من عاداهم و انهما لم یزالا فیکم حتی یردا علی الحوض یوم القیامة ثم دعا و هو علی المنبر علیا فاجتذبه بیده فقال:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادی علیا فلا تجعل له فی الارض مقصدا و لا فی السمأ مصعدا واجعله فی اسفل درک من النار... انت الذائذ عن حوض یوم القیامة تذود عنه کما یذود. احدکم الغربیه من وسط ابله... انما مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من دخل فیها نجی و من تخلف عنها غرق...» (54)
روش دیگر امام علیه السلام این بود که بیلیاقتی و ناشایستگی معاویه را بیان میکرد. لذا در نامهای به معاویه نوشت:
«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پیامبر مردم با پدر من بیعت میکردند، آسمان باران خود را بر آنها میبارید و زمین برکاتش را به آنها میبخشید و تو ای معاویه! در خلافت طمع نمیکردی اما چون خلافت از سرچشمه اصلیاش منحرف شد، قریش در آن نزاع کردند تا آن جا که طلقا و فرزندانش به آن طمع کردند. با این که پیامبر فرموده بود: هیچ امتی حکومتخویش را به افراد ناشایست واگذار نکرد با این که دانشمندتر از آنها بود، مگر این که کارشان به تباهی کشید...» (55)
همچنین امام علیه السلام به خود معاویه ناشایسته بودنش را یادآوری کرد و فرمود: «اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و لیس الخلیفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لکن ذلک امر ملک اصاب ملکا فتمنع منه قلیلا و کان قد انقطع عنه...; (56)
خلیفه آن کسی است که به روش پیامبر صلی الله علیه و آله سیر کند و به طاعتخدا عمل نماید. خلیفه کسی نیست که با مردم به جور رفتار کند. و سنت را تعطیل کند و دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولتخود بداند. زیرا چنین کسی پادشاهی است که به سلطنت رسیده و مدت کمی از آن بهرهمند و سپس لذت آن منقطع شده است...»
امام بارها مشروعیتحکومت ناپاکان را زیر سؤال میبرد و از کارگزاران آنها اعلام بیزاری میکرد.
نقل است که حضرت روزی در مسجدالحرام طواف میکرد که «حبیب بن مسلمه فهری» (57) را دید و به او فرمود: «ای حبیب، راهی که برگزیدهای راه غیر خداست. او در پاسخ از روی تمسخر گفت: روزی که راه پدرت را میرفتم در مسیر اطاعتخدا بودم!
امام حسن به او فرمود: «بلی والله لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک ولو کنت اذ فعلت قلبتخیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا وللنک کما قال الله سبحانه کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون;
آری، سوگند به خدا که تو برای دنیای ناچیز و نابود شدنی از معاویه اطاعت کردی.
اگر معاویه زندگی دنیایی تو را تامین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود نیک انجام دهی، مصداق این آیه شدهای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط کردهاند ولی خداوند میفرماید: نه چنین است دلهای آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه شده و خود را تیرهبخت کردهاند.» آن گاه امام از حبیب روی برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)
امام حسن علیه السلام علاوه بر موارد فوق تاکید بسیاری بر نشان دادن مشروعیتحکومت امیرمؤمنان داشت تا از این طریق به تهاجمات معاویه علیه بر حق بودن ولایت علی علیه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امامت امیرمؤمنان علیه السلام هستیم مانند نصب حضرت در غدیر خم. (59)
امام علاوه بر بیان مشروعیت امام علی علیه السلام به مشروعیتخود نیز اشاره میکرد و این در مقابل ادعاهای معاویه بود که امام حسن را شایسته خلافت نمیدانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاویه به معرفی خود میپرداخت و میفرمود: «ایها الناس هر که مرا میشناسد که میشناسد، هر که مرا نمیشناسد من حسن بن علی بن ابی طالب و فرزند بهترین زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم.... من هستم که مرا از حق خود (ولایت) محروم کردهاند.» (60)
و نیز آن گاه که معاویه از وی خواستبر فراز منبر بگوید خلافت را به معاویه واگذار کردم، فرمود:
«به خدا سوگند که من اولیتر از مردم هستم به خلافت مردم در کتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)
طبیعی است که شرایط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوی معاویه نقض شده بود، بنابراین میتوان گفت در صورت فراهم آمدن امکانات، امام علیه السلام برای نبرد مجدد با معاویه آمادگی داشت لذا برخی عقیده دارند که دلیل مسموم کردن امام علیه السلام نیز همین آمادگی او برای رفتن به شام و مبارزه با معاویه بود. (62)
آنچه خواندیم تنها بخشی از تعارضهای دو جبهه حق و باطل بود که بروز مییافت و بر سازش ناپذیری آنان تاکید میکرد. همین واقعیت و اقدامهای قاطع و موثر امام حسن علیه السلام جای شک برای معاویه باقی نگذاشت که یگانه خطر برای او و امویها حسن بن علی است و هر لحظه احتمال خطر از سوی امام آنها را تهدید میکند.
بنابراین در صدد برآمد به هر وسیله ممکن امام را از سر راه بردارد. او برای این کار بارها اقدام به توطئه و مسموم کردن امام کرده بود.
حاکم نیشابوری با سند قوی ازام بکر بنت مسور نقل میکند: «کان الحسن بن علی سم مرارا کل ذلک یغلب حتی کانت مرة الاخیرة التی مات فیها کان یختلف کبده فلم یلبثبعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی; (63)
حسن علیه السلام را بارها مسموم کردند لیکن اثر چندانی نمیگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر پهلویش را پاره پاره کرد و بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»
در این باره، ابن ابی الحدید دلیل اصلی اقدام معاویه را این گونه بیان میکند: «چون معاویه میخواستبرای پسرش یزید یعتبگیرد، اقدام به مسموم کردن امام مجتبی علیه السلام گرفت. زیرا معاویه برای گرفتن بیعتبه نفع پسرش و موروثی کردن حکومت مانعی بزرگتر و قویتر از حسن بن علی علیهما السلام نمیدید.» (64)
امام صادق علیه السلام میفرمود: «جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود. به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد. آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود.
وقتی شیر را آشامید، لحظاتی بعد فریاد برآورد: عدوة الله! قتلتنی، قتلک الله والله لاتصیبن منی خلفا و لقد غرک و سخر منک والله یخزیک و یخزیه;
ای دشمن خدا! تو مرا کشتی. خدا تو را نابود کند. سوگند به خدا بعد از من بهرهای برای تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رایگان به کار گرفتند. سوگند به خدا بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل کرد.»
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبی علیه السلام بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه نیز به آنچه وعده کرده بود، عمل نکرد.» (65)
1) شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، خطبه 128.
2) جد مروان حکم و بیشتر خلفای اموی. نسب معاویه نیز چنین است: معاویة بن ابیسفیان بن حرب بن امیه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعه و جدش با عثمان برادر بود. معاویه بعد از فتح مکه (یا دیرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوبهاست. در 15 یا 20 ه از طرف عمر امیر شام شد و عمر او را کسرای عرب نامید. دول الاسلام، ذهبی. ص 27 (چاپ لبنان)
3) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 75; تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.
4) نوعی درختخاردار در قبرستان میرویید که غرقد نام داشت.
5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.
6) وقعه صفین، ص 187، تاریخ طبری ج 3، ص 570 و الغدیر، ج 9، ص 151.
7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 411 و الغدیر، ج 9، 3 150.
8) این مقاله به وقایع بعد از صلح میپردازد. لذا برای آگاهی از وقایع مربوط به صلح و تحلیل آن به کتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلی انصاری - زندگانی امام حسن مجتبی، سیدهاشم رسولی محلاتی - صلح امام حسن، رجبعلی مظلومی - صلح امام حسن، پرشکوهترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آلیاسین و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)
9) امالی شیخ طوسی، ص 561، برخی دلایل دیگر صلح در کلام امام حسن عبارتند از:
1) خیانتبزرگان: «امروز شنیدهام که اشراف شما با معاویه بیعت کردهاند. شما بودید که در جنگ صفین پذیرفتن حکمیت را بر پدرم تحمیل کردید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)
2) بینتیجه بودن جنگ و پایان ذلتبار: «والله لو قاتلت معاویة لاخذوا بع12نقی حتی یدفعونی الیه مسلما» (همان)
3) روی کرد عمومی به صلح: «انی رایت هوی اعظم الناس فی الصلح وکرهوا الحرب...» (اخبار الطوال، دینوری، ص 220)
4) نداشتن یاور: «لو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری...» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)
5) ریشهکن شدن شیعه: لولا ما اتیت ترک من شیعتنا علی وجه الارض احدا الا قتل» (همان)
6) قطع فتنه: «ان معاویه نازعنی حقا هو لی دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة» (همان، ص 66)
10) جلأ العیون، علامه مجلسی، ص 235.
11) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.
12) حماسه حسینی، ج 3، صص 19 و 20.
13) طبق برخی روایات نام دخترام کلثوم و نام امام «حسین» علیه السلام ذکر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با این وصف روایات دیگری نیز وجود دارد که به امام حسن علیه السلام استناد شده مانند روایت معاویة بن خدیج که معاویه او را برای خواستگاری از یکی از دختران یا خواهرهایش برای یزید فرستاد... و... که در تمام موارد امام درایت کامل به خرج میداد و مانع چنین وصلتهایی میشد (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124 مجمع الزواید، هیثمی، ج 4، ص 278.
14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.
15) متاسفانه برخی از محققان متاثر از سیاست معاویه کوشیدهاند تحلیل قبیلهای برای رویداد منجر به صلح ارائه کنند. به این صورت که سه جریان بنیهاشم، بنیامیه و گروههای میانی (بنیتمیم و عدی..). در پی رسیدن به حکومتبودند. اما بنیهاشم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله نتوانستند به حکومتبرسند. بنیامیه نیز همچنان صفات نفاق و طلقا را یدک میکشیدند. لذا بنیامیه گروههای میانی (ابوبکر - عمر) را بر سرکار آوردند و سرانجام بعد از آن دو کوشیدند مانع رسیدن بنیهاشم به کومتشوند. یعنی، در مرحله اول با گروههای میانی کنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنیهاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن علیه السلام به هدف خود رسیدند. در نقد این دیدگاه باید گفت: معاویه نیز بسیار کوشید جنگ بین آنان از زاویه حزبی و طایفهای دیده شود اما امام هرگز اجازه چنین برداشتی نداد و در ماجرای خواستگاری دختر عبدا...; در بین بزرگان هر دو قبیله بر اعتقادی و دینی بودن تعارضات و جنگ تاکید کرد. بنابراین اگر امام علی علیه السلام یا امام حسن علیه السلام با گروه بنیامیه یا گروههای میانی رودر رو میشود، از خاستگاه قبیلهای نیستبلکه از اعتقاد دینی است و این جنگ طایفهای برای دستیابی به قدرت نیست. هرچند رقابتبین گروههای میانی و بنیامیه را میتوان از چنین مقولهای دانست و یا از دیدگاه آنان رقابتبا بنیهاشم را از باب قبیلهای دانست، ولی مطمئنا از دیدگاه امام علی و امام حسن علیه السلام تلاش برای دستیابی به حکومتبه عنوان نزاع طایفهای نبود و شایسته نیست اقدامات آنان را چنین بیمحابا تحت اینگونه برداشتها ارزیابی کرد.
16) جلأ العیون، ص 435.
17) خرایج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.
18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.
19) تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 189.
20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.
21) همان.
22) همان.
23) کشف الغمة، ج 2، ص 150.
24) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 145.
25) نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 16.
26) نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 92، ص 274.
27) همان.
28) النصائح الکافیه، ص 97 و حقایق پنهان، ص 258.
29) همان، ص 94.
30) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 464.
31) همان، ج 3، ص 470 و کشف الغمه، ج 1، ص 123.
32) همان، ج 3، ص 470.
33) همان، ج 1، ص 463.
34) همان، ج 3، ص 470.
35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامههای امام حسن و حسین علیهما السلام، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 443، رجال کشی، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص213.
36) انظروا من قبلکم من شیعة عثمان و محبیه و اهل ولایته و الذین یرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اکرموهم و اکتبوا لی لکل مایروی کل رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15، 16.
37) ان الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کل مصر و فی کل وجه و ناحیه فاذا جأکم کتابی هذا فادعوا الناس الی الروایة فی فضائل الصحابة و الخلفا الاولین و لا تترکوا خبرا یرویه احد من المسلمین فی ابوتراب الا و اتونی بمناقض له فی الصحابة مغتعله فان هذا احب الی و اقر لعینی و ادحض لحجة ابی تراب و شیعته». همان، ج 3، ص 16.
38) سلیم بن قیس، صص 68، 69.
39) اسد الغایة، ج 3، ص 215; منتخب کنزالعمال با حاشیه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.
40) حماسه حسینی، ج 3، ص 26.
41) بقره، 207.
42) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 152.
43) سلیم بن قیس، ص 69.
44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و کشف الغمه، ج 2، ص 170.
45) الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184.
46) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203.
47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواریخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.
48) الامام الحسن، ابن عساکر، ص 139، ج 231.
49) الفصول المهمه، ص 159.
50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونههای دیگر در خرایج، ج 2، ص 573 و العدد القویه، ص 42.
51) خرایج، ج 1، ص 236.
52) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص72.
53) نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.
54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.
55) همان، ج 44، ص 63.
56) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 419 و الخرایح و الجرائح، ص 218.
57) از یاران معاویه، از سوی عمر به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاویه دوباره والی ارمنستان شد. اسدالغایة، ج 1، ص 374.
58) احکام القرآن، احمد بن علی رازی، ج 4، ص 355 و با اندک اختلاف نور الثقلین، ج 5، ص 532.
59) جلأ العیون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.
60) امالی شیخ صدوق، ص 150.
61) جلأ العیون، ص 442.
62) الغدیر، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.
63) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 173.
64) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 49.
65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.