سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و درباره فرموده خدا « إنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإحْسانِ » گفت : ] عدل انصاف است و احسان نیکویى کردن . [نهج البلاغه]

حضرت امام حسن مجتبی (ع)




سخنانی کوتاه و بسیار پرمحتوا از امام حسن مجتبی علیه السلام(1)


1. از امام حسن (ع) سؤال‌ شد : زهد چیست‌ ؟ فرمود : رغبت‌ به‌ تقوی‌ و بی‌ رغبتی‌ به‌ دنیا.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


------------------------------------


2. از امام حسن (ع) سؤال‌ شد : مروت‌ چیست‌ ؟ فرمود : حفظ دین‌ ، عزت‌ نفس‌ ، نرمش‌ ، احسان‌ ، پرداخت‌ حقوق‌ و اظ‌هار دوستی‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


------------------------------------
3. از امام حسن (ع) سؤال‌ شد : کرم‌ چیست‌ ؟ فرمود : بخشش‌ پیش‌ از خواهش‌ و اطعام‌ در قحطی‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)
------------------------------------
4. از امام حسن (ع) سؤال‌ شد : بخل‌ چیست‌ ؟ فرمود : آنچه‌ در کف‌ داری‌ شرف‌ بدانی‌ ، و آنچه‌ انفاق‌ کنی‌ تلف‌ شماری‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)


------------------------------------
5.از امام حسن (ع) سؤال‌ شد: بی‌ نیازی‌ چیست‌ ؟ فرمود : رضایت‌ نفس‌ به‌ آنچه‌ برایش‌ قسمت‌ شده‌ ، هر چند کم‌ باشد .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)



------------------------------------
6 . از امام حسن (ع) سؤال‌ شد: فقر چیست‌ ؟ فرمود : حرص‌ به‌ هر چیز .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)
------------------------------------
7. از امام حسن (ع) سؤال‌ شد: شرف‌ چیست‌ ؟ فرمود : موافقت‌ با دوستان‌ و حفظ همسایگان‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)
------------------------------------
8. از امام حسن (ع) سؤال‌ شد: پستی‌ و ناکسی‌ چیست‌ ؟ فرمود : به‌ خود رسیدن‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ همسر .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228)
------------------------------------
9. پناهنده‌ به‌ خدا آسوده‌ و محفوخ‌ است‌ ، و دشمنش‌ ترسان‌ و بی‌یاور
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 229)
------------------------------------
10. از خدا بر حذر باشید با زیادی‌ یاد او ، و از خدا بترسید به‌ وسیله‌ تقوی‌ ، و به‌ خدا نزدیک‌ شوید با طاعت‌ ، به‌ درستی‌ که‌ او نزدیک‌ است‌ و پاسخگو .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 229)



------------------------------------
11.بزرگی‌ کسانی‌ که‌ عظمت‌ خدا را دانستند این‌ است‌ که‌ تواضع‌ کنند ، و عزت‌ آنها که‌ جلال‌ خدا را شناختند این‌ است‌ که‌ برایش‌ زبونی‌ کنند ، و سلامت‌ آنها که‌ دانستند خدا چه‌ قدرتی‌ دارد این‌ است‌ که‌ به‌ او تسلیم‌ شوند .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 229)



------------------------------------
12. بدانید که‌ خدا شما را بیهوده‌ نیافریده‌ و سر خود رها نکرده‌ ، مدت‌ عمر شما را معین‌ کرده‌ ، و روزی‌ شما را میانتان‌ قسمت‌ کرده‌ ، تا هر خردمندی‌ اندازه‌ خود را بداند و بفهمد که‌ هر چه‌ برایش‌ مقدر است‌ به‌ او می‌رسد ، و هر چه‌ از او نیست‌ به‌ او نخواهد رسید ، خدا خرج‌ دنیای‌ شما را کفایت‌ کرده‌ و شما را برای‌ پرستش‌ فراغت‌ بخشیده‌ و به‌ شکرگزاری‌ تشویق‌ کرده‌ ، و ذکر و نماز را بر شما واجب‌ کرده‌ و تقوی‌ را به‌ شما سفارش‌ کرده‌ ، و آن‌ را نهایت‌ رضایت‌مندی‌ خود مقرر ساخته‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 234)



------------------------------------
13.  ای‌ بندگان‌ خدا ، از خدا بپرهیزید ، و بدانید که‌ هر کس‌ از خدا بپرهیزد ، خداوند او را به‌ خوبی‌ از فتنه‌ها و آزمایشها برآورد و در کارش‌ موفق‌ سازد و راه‌ حق‌ را برایش‌ آماده‌ کند .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 234)
------------------------------------
14.  هیچ‌ مردمی‌ با هم‌ مشورت‌ نکند مگر اینکه‌ به‌ درستی‌ هدایت‌ شوند .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 236)
------------------------------------
15.  پستی‌ و ناکسی‌ این‌ است‌ که‌ شکر نعمت‌ نکنی‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 236)



------------------------------------
16. در طلب‌ مانند شخص‌ پیروز مکوش‌ ، و مانند کسی‌ که‌ تسلیم‌ شده‌ به‌ قدر اعتماد نکن‌ چون‌ به‌ دنبال‌ کسب‌ و روزی‌ رفتن‌ سنت‌ است‌ ، و میانه‌روی‌ در طلب‌ روزی‌ از عفت‌ است‌ ، و عفت‌ مانع‌ روزی‌ نیست‌ ، و حرص‌ موجب‌ زیادی‌ رزق‌ نیست‌ . به‌ درستی‌ که‌ روزی‌ قسمت‌ شده‌ و حرص‌ زدن‌ ، موجب‌ گناه‌ می‌شود .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 236)
------------------------------------
17. انسان‌ تا وعده‌ نداده‌ ، آزاد است‌ . اما وقتی‌ وعده‌ می‌دهد زیر بار مسؤولیت‌ می‌رود ، و تا به‌ وعده‌اش‌ عمل‌ نکند رها نخواهد شد .
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 113)
------------------------------------
18. آن‌ کس‌ که‌ بر حسن‌ اختیار خداوند توکل‌ و اعتماد کند ( و به‌ قضا و قدر الهی‌ خوشنود باشد ) آرزو نمی‌کند در غیر حالی‌ باشد که‌ خداوند برایش‌ اختیار کرده‌ است‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 236)
------------------------------------
19.خیری‌ که‌ هیچ‌ شری‌ در آن‌ نیست‌ ، شکر بر نعمت‌ و صبر بر مصیبت‌ و ناگوار است‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 237)



------------------------------------
20. آن‌ حضرت‌ - علیه‌ السلام‌ - به‌ مردی‌ که‌ از بیماری‌ شفا یافته‌ بود ، فرمود : خدا یادت‌ کرد پس‌ یادش‌ کن‌ ، و از تو گذشت‌ پس‌ شکرش‌ کن‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 237)
------------------------------------
21.  هر کس‌ که‌ پیوسته‌ به‌ مسجد رود یکی‌ از این‌ هشت‌ فایده‌ نصیبش‌ شود :
آیه‌ محکمه‌ ، دست‌یابی‌ به‌ برادری‌ سودمند ، دانشی‌ تازه‌ ، رحمتی‌ مورد انتظار ، سخنی‌ که‌ او را به‌ راه‌ راست‌ کشد یا او را از هلاکت‌ برهاند ، ترک‌ گناهان‌ از شرم‌ مردم‌ و ترس‌ از خدا .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 238)



------------------------------------
22.  به‌ درستی‌ که‌ پر دیدترین‌ دیده‌ها آن‌ است‌ که‌ در خیر نفوذ کند ، و شنواترین‌ گوشها آن‌ است‌ که‌ تذکری‌ را بشنود و از آن‌ سود برد ، سالمترین‌ دلها آن‌ است‌ که‌ از شبه‌ها پاک‌ باشد .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 238)
------------------------------------
23.  مردی‌ به‌ امام‌ حسن‌ - علیه‌ السلام‌ - عرض‌ کرد : دختری‌ دارم‌ ، به‌ نظر شما با چه‌ کسی‌ وصلت‌ کنم‌ . فرمود : با کسی‌ که‌ متقی‌ و باایمان‌ باشد .
چون‌ اگر او را دوست‌ بدارد ، مورد احترامش‌ قرار می‌دهد ، و اگر از او نفرت‌ داشته‌ باشد ، به‌ او ظ‌لم‌ نمی‌کند.
(مستظ‌رف‌ ، ج‌ 2 ، ص‌ 218)



------------------------------------
24. به‌ درستی‌ که‌ نعمت‌ دنیا پایدار نیست‌ ، نه‌ از آسیبش‌ آسودگی‌ هست‌ ، و نه‌ از بدیهایش‌ جلوگیری‌ ، فریبی‌ است‌ حایل‌ سعادت‌ ، و تکیه‌ گاهی‌ است‌ خمیده‌ .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 239)
------------------------------------
25.  ای‌ بندگان‌ خدا از عبرتها پند گیرید ، و از اثر گذشتگان‌ متوجه‌ شوید ، و به‌ وسیله‌ نعمتها از نافرمانی‌ خدا باز ایستید ، و از پندها سود برید .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 239)
------------------------------------
26. به‌ درستی‌ که‌ خداوند ماه‌ رمضان‌ را میدان‌ مسابقه‌ خلق‌ خود ساخته‌ تا به‌ وسیله‌ طاعتش‌ به‌ رضای‌ او سبقت‌ گیرند.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 239)
------------------------------------
27.  به‌ خدا سوگند اگر پرده‌ برگیرند ، معلوم‌ می‌شود که‌ نیکوکار مشغول‌ کار نیک‌ خود است‌ و بدکار گرفتار بدکرداری‌ خود.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 240)



------------------------------------
28.  ای‌ پسرم‌ با هیچکس‌ برادری‌ مکن‌ تا بدانی‌ کجا می‌رود و از کجا می‌آید و چه‌ ریشه‌ای‌ دارد ، پس‌ چون‌ خوب‌ از حالش‌ آگاه‌ شدی‌ و معاشرتش‌ را پسندیدی‌ با او برادری‌ کن‌ به‌ شرط گذشت‌ از لغزش‌ و کمک‌ در تنگی‌.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 236)
------------------------------------
29.  از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : ترس‌ چیست‌ ؟ فرمود : دلیری‌ بر دوست‌ و گریز از دشمن‌.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 227)
------------------------------------
30. ننگ‌ کشیدن‌ آسانتر از دوزخ‌ رفتن‌ است‌.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 237)



------------------------------------
31.  سفاهت‌ ، به‌ پستی‌ گراییدن‌ و با گمراهان‌ نشستن‌ است‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 115)
------------------------------------
32.  آن‌ حضرت‌ در وصف‌ برادر ( دوست‌ ) نیکوکارش‌ فرمود : از همه‌ مردم‌ در چشم‌ من‌ بزرگتر بود و سر بزرگواری‌ او در نظر من‌ کوچکی‌ دنیا در چشم‌ او بود ، جهل‌ و نادانی‌ بر او تسلط نداشت‌ ، اقدام‌ نمی‌کرد مگر بعد از اطمینان‌ به‌ سودمند بودن‌ آن‌ . نه‌ شکایتی‌ داشت‌ و نه‌ خشم‌ و دلتنگی‌ .
بیشتر عمرش‌ خاموش‌ بود ، و چون‌ لب‌ به‌ سخن‌ می‌گشود بر همه‌ گوینده‌ها چیره‌ بود ، ضعیف‌ و ناتوان‌ می‌نمود ، اما هنگام‌ نبرد شیری‌ درنده‌ بود . چون‌ با دانشمندان‌ می‌نشست‌ به‌ شنیدن‌ شیفته‌تر بود تا گفتن‌.
به‌ هنگام‌ ضرورت‌ سخن‌ ، سکوت‌ خود را می‌شکست‌. نمی‌گفت‌ آنچه‌ را عمل‌ نمی‌کرد و عمل‌ می‌کرد آنچه‌ را نمی‌گفت‌ ، چون‌ در برابر دو کار قرار می‌گرفت‌ که‌ نمی‌دانست‌ کدام‌ خداپسندانه‌تر است‌ آن‌ را در نظر می‌گرفت‌ که‌ پسند نفسش‌ نبود ، هیچکس‌ را به‌ خاطر کاری‌ که‌ می‌توان‌ از آن‌ عذری‌ آورد سرزنش‌ نمی‌کرد .
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 237)



------------------------------------
33.  کسی‌ که‌ عقل‌ ندارد ادب‌ ندارد ، و کسی‌ که‌ همت‌ ندارد مروت‌ ندارد ، و کسی‌ که‌ دین‌ ندارد حیا ندارد. و خردمندی‌ موجب‌ معاشرت‌ نیکو با مردم‌ است‌ ، و به‌ وسیله‌ عقل‌ سعادت‌ هر دو عالم‌ به‌ دست‌ می‌آید .
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 111)
------------------------------------
34. تعجب‌ می‌کنم‌ از کسانیکه‌ در غذای‌ جسم‌ خود فکر می‌کنند ولی‌ در امور معنوی‌ و غذای‌ جان‌ خویش‌ تفکر نمی‌کنند. شکم‌ را از طعام‌ مضر حفظ می‌کنند ولی‌ در روح‌ و روان‌ خویش‌ افکار پلید و پستی‌ را وارد می‌کنند.
(بحار الانوار، ج‌ 1 ، ص‌ 218)



------------------------------------
35.حضرت‌ مجتبی‌ - علیه‌ الاسلام‌ - بهترین‌ جامه‌های‌ خود را در موقع‌ نماز می‌پوشید ، کسانی‌ از آن‌ حضرت‌ سبب‌ این‌ کار را سؤال‌ کردند ، در جواب‌ فرمود : خداند جمیل‌ است‌ و جمال‌ و زیبایی‌ را دوست‌ دارد به‌ این‌ جهت‌ خود را در پیشگاه‌ الهی‌ زینت‌ می‌کنم‌ ، خداوند امر فرموده‌ که‌ با زینت‌های‌ خود در مساجد حاضر شوید.
(تفسیر عیاشی‌ ، ج‌ 2 ، ص‌ 14)



------------------------------------
36. تنها چیزی‌ که‌ در این‌ دنیای‌ فانی‌ ، باقی‌ می‌ماند قرآن‌ است‌ ، پس‌ قرآن‌ را پیشوا و امام‌ خود قرار دهید ، تا به‌ راه‌ راست‌ و مستقیم‌ هدایت‌ شوید.
همانا محق‌ ترین‌ مردم‌ به‌ قرآن‌ کسانی‌ هستند که‌ بدان‌ عمل‌ کنند اگر چه‌ آن‌ را حفظ نکرده‌ باشند ، و دورترین‌ افراد از قرآن‌ کسانی‌ هستند که‌ به‌ دستورات‌ آن‌ عمل‌ نکنند گرچه‌ قاری‌ و خواننده‌ آن‌ باشند.
(ارشاد القلوب‌ ، ص‌ 102)
------------------------------------



37. ای‌ مردم‌ هر کس‌ برای‌ خدا اخلاص‌ ورزد و سخن‌ او را راهنمای‌ خود قرار دهد به‌ راهی‌ که‌ درست‌تر و استوارتر است‌ هدایت‌ می‌شود و خداوند او را برای‌ آگاهی‌ و هوشیاری‌ توفیق‌ داده‌ و به‌ عاقبت‌ خوش‌ کمک‌ کرده‌ است.
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 229)
------------------------------------
38.  پرسش‌ صحیح‌ نیمی‌ از علم‌ است‌ ، و مدارا کردن‌ با مردم‌ نیمی‌ از عقل‌ است‌ ، و اقتصاد و اعتدال‌ در زندگی‌ نیمی‌ از مخارج‌ است‌.
(شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابی‌ الحدید ، ج‌ 18 ، ص‌ 108)
------------------------------------
39. بیشترین‌ زیرکی‌ ، ترس‌ از خدا و پرهیزکاری‌ است‌ و بیشترین‌ نادانی‌ ، عیاشی‌ و شهوترانی‌ است‌.
(حلیه‌ الاولیاء ، ج‌ 2 ، ص‌ 37)



------------------------------------
40.  مادرم‌ فاطمه‌ ( س‌ ) را دیدم‌ که‌ شب‌ جمعه‌ تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ و رکوع‌ و سجود بود و شنیدم‌ که‌ برای‌ مؤمنین‌ دعا می‌کرد و اسامی‌ آنان‌ را ذکر می‌نمود و برای‌ آنان‌ بسیار دعا می‌کرد ولی‌ برای‌ خودش‌ دعا نکرد ، پس‌ به‌ او عرض‌ کردم‌ : مادر چرا همان‌ طور که‌ برای‌ دیگران‌ دعا کردی‌ برای‌ خودت‌ دعا نکردی‌ ، فرمودند : پسرم‌ ، اول‌ همسایه‌ را مقدم‌ دار و سپس‌ خود و اهل‌ خانه‌ را .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 81)



------------------------------------
41.  رسول‌ خدا ( ص‌ ) فرمود : محبت‌ و دوستی‌ ما اهل‌ بیت‌ را اختیار کنید ، چون‌ هر کس‌ خدا را در حالی‌ ملاقات‌ کند که‌ ما اهل‌ بیت‌ را دوست‌ داشته‌ باشد ، با شفاعت‌ ما وارد بهشت‌ می‌شود.
(محاسن‌ ، ص‌ 61)



------------------------------------
42. ای‌ مردم‌ ! از جدم‌ پیامبر خدا شنیدم‌ که‌ می‌فرمود : من‌ شهر علم‌ و دانشم‌ و علی‌ ( ع‌ ) دروازه‌ آن‌ است‌ ، آیا از غیر دروازه‌ وارد شهر می‌شوند ؟
(امالی‌ صدوق‌ ، ص‌ 207)
------------------------------------
43. شخصی‌ به‌ امام‌ حسن‌ - علیه‌ السلام‌ - عرض‌ کرد : ای‌ پسر پیامبر خدا چرا ما از مرگ‌ اکراه‌ داریم‌ و آن‌ را دوست‌ نداریم‌ ؟ حضرت‌ فرمود : چون‌ شما آخرت‌ خود را خراب‌ و دنیایتان‌ را آباد کرده‌اید ، بنابراین‌ انتقال‌ از عمران‌ و آبادانی‌ به‌ خرابی‌ و ویرانی‌ را دوست‌ ندارید .
(بحار الانوار ، ج‌ 44 ، ص‌ 110)



------------------------------------
44. سوگند به‌ خداوند ! هر کس‌ ما را دوست‌ داشته‌ باشد ، اگر چه‌ در دورترین‌ نقاط مانند دیلم‌ اسیر باشد ، دوستی‌ ما برای‌ او مفید است‌ . همانا محبت‌ ما گناهان‌ فرزندان‌ آدم‌ را از بین‌ می‌برد ، همانطور که‌ باد برگ‌ درختان‌ را می‌ریزد .
(بحار الانوار ، ج‌ 44 ، ص‌ 24)



------------------------------------
45.  بیشتر اهل‌ کوفه‌ به‌ معاویه‌ نوشتند : ما با تو هستیم‌ ، اگر می‌خواهی‌ ما حسن‌ ( ع‌ ) را دستگیر می‌کنیم‌ و پیش‌ تو می‌فرستیم‌ . بعد خیمه‌ امام‌ حسن‌ ( ع‌ ) را غارت‌ کرده‌ و آن‌ حضرت‌ را مجروح‌ کردند.



پس‌ امام‌حسن‌ ( ع‌ ) به‌ معاویه‌ نوشت‌ : همانا این‌ امر ( حکومت‌ ) و جانشینی‌ پیامبر از آن‌ من‌ و اهل‌ بیت‌ من‌ است‌ و برای‌ تو و اهل‌ بیت‌ تو حرام‌ است‌ ، من‌ این‌ مطلب‌ را از رسول‌ خدا شنیدم‌ .
سوگند به‌ خداوند ، اگر یارانی‌ شکیبا و آگاه‌ به‌ حق‌ خویش‌ می‌یافتم‌ ، تسلیم‌ تو نمی‌شدم‌ و آنچه‌ را می‌خواستی‌ به‌ تو نمی‌دادم‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 44 ، ص‌ 45)



------------------------------------
46.  اگر همه‌ دنیا را تبدیل‌ به‌ یک‌ لقمه‌ غذا کنم‌ و به‌ انسانی‌ که‌ خدا را از روی‌ خلوص‌ عبادت‌ می‌کند بخورانم‌ ، باز احساس‌ می‌کنم‌ که‌ در حق‌ او کوتاهی‌ کرده‌ام‌ .و اگر از استفاده‌ کردن‌ کافر از دنیا جلوگیری‌ کنم‌ تا به‌ آن‌ اندازه‌ که‌ جانش‌ از شدت‌ گرسنگی‌ و تشنگی‌ به‌ لب‌ برسد ، آنگاه‌ جرعه‌ای‌ آب‌ به‌ او بدهم‌ ، خود را اسرافکار می‌پندارم‌ .
(تنبیه‌ الخواطر و نزهة‌ النواطر ( مجموعه‌ ورام‌ ) ، ج‌ 1 ، ص‌ 350)



------------------------------------
47. والاترین‌ مقام‌ نزد خداوند ، از آن‌ کسی‌ است‌ که‌ بیشتر از همه‌ به‌ حقوق‌ مردم‌ آشنا باشد و در ادای‌ آن‌ حقوق‌ ، بیشتر از همه‌ کوشا باشد . و کسی‌ که‌ در برابر برادران‌ دینی‌ خود تواضع‌ کند ، خداوند او را از صدیقین‌ و شیعیان‌ امیرالمؤمنین‌ - علیه‌ السلام‌ - قرار می‌دهد .
(حیاة‌ امام‌ حسن‌ بن‌ علی‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 319)



------------------------------------
48.پیامبر خدا ( ص‌ ) فرمود : هیچ‌ بنده‌ای‌ حقیقتا مؤمن‌ نیست‌ مگر اینکه‌ نفس‌ خود را شدیدتر از محاسبه‌ بین‌ دو شریک‌ و یا محاسبه‌ مولا از بنده‌ خود مورد محاسبه‌ قرار دهد .
(بحار الانوار ، ج‌ 70 ، ص‌ 72)


------------------------------------
49. پیامبر خدا ( ص‌ ) فرموده‌ است‌ : یکی‌ از موجبات‌ آمرزش‌ گناهان‌ ، مسرور کردن‌ برادران‌ دینی‌ است‌ .
(مجمع‌ الزوائد و منبع‌ الفوائد ، ج‌ 8 ، ص‌ 193)



------------------------------------
50. دنیا محل‌ گرفتاری‌ و آزمایش‌ است‌ و هر چه‌ در آن‌ است‌ رو به‌ زوال‌ و نابودی‌ می‌باشد ، و خداوند ما را از احوال‌ دنیا آگاه‌ کرده‌ است‌ تا عبرت‌ گیریم‌ ، و به‌ ما وعده‌ عذاب‌ داده‌ تا بعد از آن‌ ، حجتی‌ بر خدا نداشته‌ باشیم‌ . پس‌ در این‌ دنیای‌ فانی‌ زهد بورزید و به‌ آنچه‌ باقی‌ و پایدار است‌ رغبت‌ داشته‌ باشید و در خفا و آشکار از خدا بترسید .
(توحید صدوق‌ ، ص‌ 378)






موسی مباشری ::: جمعه 94/4/12::: ساعت 6:54 عصر

امام حسن (ع) و آموزه‏های تربیتی

 

تربیت امروزه نه تنها در جوامع و خانواده‏های مسلمان مورد توجه قرار گرفته و هر پدر و مادری آرزو می‏کند که فرزندان خود را طبق رهنمودهای صحیح و اصول و ارزشهای والای انسانی و الهی تربیت نموده و در آینده فرزندی رشد یافته و کارآمد داشته باشد بلکه اهداف عالی و اخلاقی تعلیم و تربیت از مهم‏ترین دغدغه‏های جهانی است.

سازمان ملل متحد در بند2 از ماده 26 اطلاعیه جهانی حقوق بشر مقرر داشته است که: تعلیم و تربیت باید به توسعه شخصیت انسان و تقویت و احترام به حقوق بشر و آزادی‏های اساسی متوجه گردد و تفاهم و اغماض و مودت را بین کلّیه ملل و دسته‏های نژادی و مذهبی به وجود آورد و موجب پیشرفت فعالیت‏های ملل متحد در راه حفظ صلح شود.(1)

موضوع این نوشتار افزون بر اهمّیتی که در خود مسئله تربیت وجود دارد به نقطه نظرات شخصیتی برمی‏گردد که خود نمونه بارزی از یک انسان کامل و تربیت یافته در مکتب نبوی، علوی و فاطمی است و هم چنین پرورش دهنده فرزندانی است که هر کدام به نوبه خود به عنوان اسوه‏های عالی و تجلی ارزشهای والای انسانی در تاریخ بشر می‏درخشند. امام حسن مجتبی(ع) همان شخصیت تربیت یافته در دامان رسالت است که پیامبر اکرم(ص) در مورد وی فرمود: حسن پسر من است ،او از من است. او نور چشم من و روشنائی قلب من می‏باشد، او میوه جان من است، او سید و آقای جوانان اهل بهشت است. او حجت خدا بر امت من می‏باشد. دستورات او دستورات من و سخن او سخن من است، کسی که از او پیروی کند او از من است و کسی که با دستورات او مخالفت کند از من نیست.(2)

خصلت‏های زیبا و کمالات عالی انسانی آنچنان در وجود مقدس وی می‏درخشد که حتی دشمنانش را نیز به اعجاب و تحسین واداشته است.

ابن حجر عسقلانی از دانشمندان اهل سنت می‏نویسد: هنگامی که حسن بن علی(ع) از دنیا رفت یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت در تشییع جنازه او گریه می‏کرد. حسین بن علی(ع) به او گفت: تو با آن همه اذیت و آزار و مخالفت که در مورد برادرم روا می‏داشتی باز هم گریه می‏کنی؟ او گفت: انّی کنت افعل ذلک الی احلم من هذا و اشار بیده الی الجبل؛(3) من به کسی بدی می‏کردم و آزارش می‏دادم که صبورتر و حلیم‏تر از این کوهها بود.

در مورد مقام ارجمند آن حجت الهی همین بس که حضرت سیدالشهدا(ع) با آن عظمت و جلالت خویش در مقابل دستورات و اوامر امام حسن(ع) تسلیم محض بود. امام باقر(ع) فرمود: ما کلّم الحسین بین یدی الحسن اعظاماً له؛(4) امام حسین (ع) به خاطر رعایت عظمت امام حسن(ع) هیچ گاه در مقابل سخن او حرفی نمی‏زد.


 

 

در سیره تربیتی امام حسن(ع) مسائل تربیتی و نکات باریک روان شناختی قابل توجهی دیده می‏شود که می‏تواند به عنوان الگو و روش صحیح تعلیم و تربیت کودکان مطرح شود و بهترین فنون پرورش کودکان برای والدین و مربیان است.

بر اساس روش تربیتی امام مجتبی(ع) بعد از این که به زمینه‏ها و بسترهای مناسب در تعلیم و تربیت پرداخته شد، با ایجاد ارتباط عاطفی و بکارگیری شیوه‏های صحیح تربیتی به رشد و پرورش فرزندان اقدام می‏شود.

در این شیوه مسائل اساسی و ریشه‌دار تربیت، عوامل و نقش آفرینان در این صحنه، شیوه‏های اصلاح رفتار و جلوگیری از لغزش‏ها، صفات و شرائط مربیان برتر، راههای مقابله با مشکلات و حل آنان، تربیت دینی، اهمیت الگو و سرمشق، موانع و آفات تربیت، اهمیت خانواده و نقش بنیادی والدین از جمله مواردی است که مورد توجه قرار گرفته است که برخی از آنان در این مقاله مورد بررسی قرار می‏گیرد.


 

 

انسان موجودی ترقی خواه و دارای استعداد کمال است و برای سیر تکاملی خویش لازم است با پیروی از یک روش تربیتی قوی و کامل تلاش نماید و در کنار پرورش جسم در تعالی روح خود و فرزندانش نیز کوشا باشد و گرنه ماهیت انسانی‏اش را از دست خواهد داد. امام حسن مجتبی(ع) در مورد اهمیت تربیت معنوی و روحی می‏فرماید: «عجبت لمن یتفکّر فی مأکوله کیف لایتفکّر فی معقوله فیجنّب بطنه مایؤذیه و یودع صدره ما یردیه؛ تعجب می‏کنم از فردی که در غذای جسمانی خود فکر می‏کند (که سالم و بهداشتی و پاکیزه باشد) اما در غذای روح و جان خویش نمی‏اندیشد»، در نتیجه شکم خود را از غذاهای زیانبخش حفظ می‏کند ولی برایش اهمیتی ندارد که افکار پلید و ناپسند در روان او وارد شده و وجودش را در معرض افکار پست و انحرافی قرار دهند.


 

 

والدین

از منظر امام حسن مجتبی(ع) پدر و مادر در شکل‏گیری شخصیت فرزندان اساسی‏ترین نقش را دارند به این جهت آن حضرت به مردی که در مورد خواستگاران دخترش از آن حضرت نظرخواهی می‏کرد، به نقش پدر آینده و مدیر خانواده اشاره کرده و فرمود: «زوّجها من رجلٍ تقّیٍ فانّه ان احبّها اکرمها و ان ابغضها لم یظلمها؛(5) برای همسری دخترت مردی با تقوا و مؤمن برگزین، زیرا اگر او دختر ترا دوست بدارد وی را احترام خواهد کرد و اگر خوشایند او نباشد به وی ظلم نمی‏کند.»

همچنین آن گرامی به اهمّیت نقش مادر پرداخته و هنگامی که با معاویه مناظره می‏کرد در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی از نقش مادرش هند یاد کرده و گفت: معاویه! چون مادر تو «هند» است و مادر بزرگت «نثیله» می‏باشد و تو در دامن چنین زنان فرومایه و پست پرورش یافته‏ای این گونه اعمال زشت از تو سر می‏زند و سعادت ما اهل‌بیت پیامبر(ص) در اثر تربیت در دامن مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه و فاطمه می‏باشد.(6)


 

 

بدون تردید بعد از خانواده مهمترین عاملی که در خلق و خوی فرزندان تأثیر می‏گذارد رفقا و دوستان وی هستند. حضرت امام مجتبی(ع) در تربیت فرزندان خویش به نقش مهم رفیق توجه داشته و به داشتن دوستانی سالم عنایت ویژه مبذول کرده است. آن حضرت به فرزندش سفارش می‏کند که: فرزندم! با هیچ کس دوستی مکن مگر این که از رفت و آمد (ویژگی‏های روحی، اخلاقی و رفتاری) وی آگاه گردی، هنگامی که دقیقاً بررسی و تحقیق نمودی و معاشرت و دوستی با او را برگزیدی، آن گاه با او بر اساس گذشت و چشم پوشی از لغزش‏ها و یاری کردن در سختی‏ها همراه باش!(7)


 

 

حساس‌ترین دوران رشد کودک در مراکز آموزشی و مدرسه سپری می‏شود و مربیان و معلمان با گفتار و رفتار و منش خود صفات و اخلاق روحی و روانی شان را به فرزندان منتقل می‏کنند و دانش‏آموزان بیشترین تأثیر را از اساتید و مربیان خود می‏گیرند بنابراین بخش مهمی از شخصیت فرزندان بستگی به معلمان و اساتید وی دارد. در این راستا امام حسن (ع) تأثیر چشمگیر معلمان و نقش ارزنده آنان در عرصه تربیت را یادآور شده و آنان را به تربیت صحیح دانش آموخته‏گان سفارش کرده و فرمود: کسی که یتیم آل محمد(ص) (دانشجو و دانش‏آموز دینی) را سرپرستی نماید و به جای پدر و اولیاء دلسوزش وی را تحت مراقبت خویش قرار دهد، یتیمی که در ورطه جهل و ناآگاهی فرورفته است. چنانچه او را از جهل برهاند و امور مشتبه و به هم آمیخته را برای او توضیح دهد و به تأمین نیازهای مادی او نیز اقدام نماید فضیلت و بلندی مقام وی (در مقایسه با دیگران) همچون درخشش خورشید به (سُها) و ستاره کم نور است.(8)


محافل عمومی و مذهبی از دیگر عوامل تربیت در منظر امام حسن مجتبی(ع) است. آن حضرت در گفتاری حکیمانه افزون بر نقش مجالس و کانون‏های اجتماعی در اخلاق افراد به شرکت در محافل مفید و سازنده توصیه نموده و می‏فرماید: کسی که پیوسته به مساجد رفت و آمد داشته باشد یکی از هشت بهره را نصیب خود خواهد کرد: آشنائی با دوستان جدید، استفاده از دانش‏های نو و اطلاعات تازه و نایاب، یافتن دلیل محکم و قاطع در راه هدف، رسیدن به رحمتی مورد انتظار از طرف خداوند، آموختن سخنانی که او را از لغزش و خطاها باز می‏دارد، یاد گرفتن راههای صحیح و هدایت بخش، ترک گناه از ترس خداوند، خودداری از معصیت به خاطر شرم از مردم و ترس از رسوائی.(9)


 

 

انسان ذاتاً شخصیت خود را دوست دارد و سعی می‏کند که با کسب کمالات محبوبیت و عزّت خود را تقویت کرده و بالا ببرد. مربیان می‏توانند با استفاده از این خصلت و تحریک حس برتری‏طلبی فرزندان آنان را به سوی اهداف صحیح تربیتی هدایت کنند.

امام حسن(ع) از این شیوه در تربیت فرزندان استفاده می‏کرد. آن حضرت روزی فرزندان خود و فرزندان برادرش را دعوت کرده و در ضمن یک گفتگوی صمیمی به آنان فرمود: انّکم صغار قومٍ و یوشک ان تکونوا کبار قومٍ آخرین فتعلّموا العلم فمن لم یستطع منکم ان یحفظه فلیکتبه و لیضعه فی بیته؛(10) همه شما کودکان اجتماع امروز هستید و امید است که بزرگان جامعه فردا باشید پس دانش تحصیل کنید و علم بیاموزید. هر کس از شماها توانائی حفظ دانش را ندارد آن را بنویسد و در منزلش نگهداری نماید.


 

 

انسان در دوران نوجوانی شدیداً به دنبال الگو می‏گردد و حس تقلید او را وادار می‏کند تا از الگوهای دلبخواهش تقلید نماید. این خواسته درونی وسیله مناسبی است که مربیان و والدین در امر تربیت از آن بهره گیرند و الگوهای خوب را در معرض دید فرزندان قرار دهند و به او معرفی نمایند. امام مجتبی(ع) در سیره و سخن خویش به الگوی نیکو اشاره کرده و آنان را به پیروانش می‏شناساند. آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش به معرفی شخصیت ممتاز تاریخ، حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته و آن گرامی را به عنوان سرمشق خوبان عالم معرفی کرده و فرمود: ای مردم! در این شب مردی از دنیا رفت که در هیچ کار نیکی، پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و بندگان خدا در هیچ سعادتی به او نمی‏توانند برسند. او به همراه پیامبر(ص) جهاد می‏کرد و جان خود را فدای او می‏نمود.(11)

آن حضرت در سخن دیگری حضرت فاطمه زهرا(س) را مقتدای نیایشگران به شمار آورده و در مورد آن بانوی وارسته فرمود: ما کان اعبد من فاطمة کانت تقوم حتّی تتورّم قدماه؛(12) در دنیا شخصی عابدتر از فاطمه(س) نبود، آن بزرگوار در حالت مناجات و عبادت آنقدر روی پاهای خود می‏ایستاد تا آن که پاهای مبارکش ورم کرد.


 

 

حلم و بردباری مربیان در ارتباط با متربیان حساسیت خاصی دارد. زیرا نوجوانان و کودکان در اثر بازی‌گوشی و شیطنت ممکن است دچار خطاها و لغزش‌هائی شوند و موجبات ناراحتی بزرگترها را فراهم آورند امّا استفاده از این شیوه مربیان را بیشتر یاری خواهد کرد. و طعم شیرین مدارا و گذشت را در آینده نزدیک خواهند چشید. این شیوه را در رفتار امام حسن(ع) به نظاره می‏نشینیم:

روزی امام حسن مجتبی(ع) سوار بر مرکب خویش، در یکی از معابر مدینه عبور می‏کرد. با مردی از اهل شام مواجه شد. آن مرد شامی تا حضرت را شناخت بی‏درنگ به لعن و نفرین امام پرداخته و سخنان ناشایستی را نثار امام کرد. حضرت امام مجتبی(ع) در همان حال با کمال خونسردی و بردباری تمام سخنان زشت و دشنام‌های ناروای او را با سکوت و صبر تحمّل کرد و خشم خود را فرو می‏برد. تا این که مرد شامی عقده دل را خالی کرده و خاموش شد. در آن لحظه پیشوای دوم شیعیان با سلام بر آن مرد، سکوت آن چند لحظه خاموشی را شکسته و با لبخندی ملیح که حاکی از صفای دل آن جناب بود و در حالی که مهر و عاطفه و محبت در چشمان نافذ و سیمای نورانی‌اش موج می‏زد لب به سخن گشوده و به آرامی فرمود: ای مرد! گمان می‏کنم که در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفته‏ای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی از تو راضی می‏شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو می‏بخشیم، اگر راه گم کرده‏ای؛ راهنماییت می‏کنیم، اگر گرسنه‏ای تو را سیر می‏نمائیم، اگر لباس نداری تو را می‏پوشانیم، اگر نیازمندی؛ تو را غنی می‏کنیم، اگر از جائی رانده شده یا فراری هستی تو را پناه می‏دهیم اگر خواسته‏ای داری بر می‏آوریم، اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن از تو پذیرائی می‏کنیم. چون که خانه ما وسیع و امکانات مهمان نوازی‏مان فراهم است.

آن مرد وقتی با این برخورد کریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، آرام آرام احساس کرد که ناراحتی خاصی در درون وجدانش او را می‏آزارد. آثار شرم و حیا بر صورتش ظاهر شده و پیش از آن که سخنی بگوید، اشک ندامت بر گونه‏هایش لغزید و با لحنی خاضعانه و مؤدبانه عرضه داشت: شهادت می‏دهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی، خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد: اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛ تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون شما را محبوب‌ترین فرد روی زمین می‏دانم. آن گاه به همراه امام حسن(ع) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی که در مدینه بود در مهمان‌سرای حضرت پذیرائی می‏شد. بعد از آن واقعه در ردیف دوستان و ارادتمندان خاص اهل‌بیت (ع) قرار گرفت.(13)


 

 

والدین و مربیان مهمترین آموزه‏های تربیتی را می‏توانند با اعمال شایسته خویش در وجود فرزندان پدید آورند. زیرا آموزه‏های رفتاری بطور غیر مستقیم و ناخود آگاه در نهاد نونهالان تأثیر می‏گذارد. اگر آنان فقط به گفتارها و توصیه‏های خالی از عمل بسنده کنند ممکن است کودکان در دل خود این ابیات را زمزمه کنند که:

 

پندم چه دهی نخست خود را

محکم کمری ز پند بربند

چون خود نکنی چنان که گویی

پند تو بود دروغ و ترفند

با مروری کوتاه به سیره عملی امام مجتبی(ع) بهره‏گیری از این شیوه را به روشنی مشاهده خواهیم کرد که تمام کمالات اخلاقی و معنوی و انسانی در سراسر زندگی آن حضرت به چشم می‏خورد. عفو و گذشت، حلم و بردباری، تواضع و فروتنی، عبادت و راز و نیاز کرامت و بخشش و سایر خصلت‏های ویژه انسانی در زندگی آن حضرت مشهود است. نمونه‏ای از سیره عملی آن حضرت را با هم بخوانیم:

یکی از غلامان خدمتگزار حضرت امام حسن(ع) مرتکب جنایتی شد که سزاوار کیفر بود. حضرت دستور داد تا وی را تنبیه نمایند. غلام خطاکار در آن لحظه پیش‌دستی کرد و خطاب به امام (ع) این آیه را قرائت نمود: و العافین عن النّاس؛ انسانهای وارسته از خطای گنهکاران عفو می‏کنند. حضرت فرمود: بخشیدم. غلام ادامه داد و اللّه یحبّ المحسنین؛ خداوند نیکوکاران را دوست دارد. امام فرمود: ترا در راه خدا آزاد کردم.(14)


 

 

از موفق‏ترین شیوه‏های تربیتی تشویق و ترغیب افراد است. این شیوه علاوه بر این که محرکی بسیار قوی در تغییر رفتار به سوی اهداف مطلوب تربیتی است در شکوفا سازی و استعدادهای درخشان و نهفته انسانی نقش فوق العاده‏ای دارد. تجربه نشان داده است که تشویق مناسب و بجا می‏تواند نهفته‏ترین استعدادهای درونی کودکان و نوجوانان را زنده کرده و در مرحله پیشرفت و سازندگی قرار دهد و آنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و کمالات قوی دل و استوار سازد. نقل دو روایت از امام حسن(ع) اهمیت به نقش تشویق را در سیره آن بزرگوار روشن می‏کند:

1ـ انس بن مالک می‏گوید: یکی از کنیزان امام حسن(ع) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن(ع) آن شاخه گل را با کمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «اذا حیّیتم بتحیّةٍ فحیّوا باحسن منها؛ هرگاه کسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد کردن اوست.»(15)

2ـ روزی آن حضرت غلام جوانی را دید که ظرف غذائی در پیش دارد او لقمه‏ای از آن می‏خورد و لقمه دیگر را به سگی که نزدیک او نشسته بود می‏داد. امام حسن(ع) پرسید: چرا چنین می‏کنی؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت می‏کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبی(ع) خواست که به این غلام مهربان پاداشی نیکو عنایت کند به این جهت او را به خاطر این عمل نیک، از مولایش خرید و آزاد کرد و باغی را که در آن کار می‏کرد خریده و به او بخشید.(16)


 

 

در امر تربیت توجه به شادی سالم و روحیه‌بخش و حرکات نشاط آفرین جایگاه ویژه دارد. چرا که تفریح و ورزش کودکان و نوجوانان را پرتوان، فعال و نیرومند می‏سازد و افرادی که با نشاط باشند آموزه‏های اخلاقی و کمالات را بهتر می‏پذیرند. اساساً تربیت یافتگان مکتب حیات بخش اسلام باید شاداب و روحیه‏های قوی داشته باشند. امام مجتبی(ع) یکی از ویژگی‏های مؤمنین را پرنشاط بودن آنان می‏داند و می‏فرماید: از ویژگی‏های انسانهای با ایمان، شادی و نشاط داشتن در مسیر هدایت و خودداری از شهوات است.(17)

این روحیه در والدین و کسانی که امر تربیت را به عهده دارند به مراتب باید بیشتر رعایت شود، زیرا کودکان دوست دارند شاد و خندان باشند و از والدین و معلمان عبوس و گرفته در رنج و عذابند.

 

چون وانمی‏کنی گرهی خود گره نباش

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

 

برای تربیت فرزندانی پرنشاط و دارای روح و جسمی سالم شایسته است که مربیان و والدین خود از چنین صفاتی برخوردار باشند. در این زمینه نباید از نقش ورزش غافل بود. در سیره امام حسن(ع) ورزش از روش‏های تفریح، سرگرمی و تقویت جسم و روح و بالاخره از عوامل رشد و تربیت محسوب می‏شود آن حضرت ضمن شرکت در ورزشهای تربیتی و تفریحی از پرورش روحی و معنوی نیز غافل نبود. عاصم بن ضمره می‏گوید: روزی به همراه حسن بن علی(ع) برای گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودیم، عصر آن روز در حالی که روزه بودیم آب صاف و زلال فرات، روی سنگ‏ها و شن‏ها موج می‏زد و تمام اشیاء داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمایی می‏کردند. حسن بن علی(ع) گفت: اگر لباس شنا داشتم داخل آب می‏شدم و آب تنی می‏کردم. گفتم: من دارم و آن را در اختیار شما می‏گذارم. فرمود: پس خودت چه می‏پوشی؟ گفتم: من همین طوری به داخل آب می‏روم. فرمود: این همان کاری است که من اصلاً دوست ندارم و خوشم نمی‏آید. از رسول خدا(ص) شنیدم که می‏فرمود: در داخل آب موجودات زنده‏ای است که باید از آن‏ها شرم کنید و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید.(18)

 

پی ‏نوشت‏ها

1. تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص 204.

2. و اما الحسن (ع) فانه ابنی و ولدی، و منی و قرة عینی و ضیاء قلبی و ثمرة فؤادی و هو سید شباب اهل الجنه و حجة الله علی الامه، امره امری و قوله قولی، من تبعه فانه منی و من عصاه فلیس منی. بحار الانوار، ج 28، ص 39.

3. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259.

4. المناقب، ج 3، ص 401.

5. مکارم الاخلاق، ص 233.

6. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 282.

7. تحف العقول، ص 233.

8. منیة المرید، ص 33.

9. تحف العقول، ص 235.

10. ترجمة الامام الحسن (ع)، ص 167.

11. مسند احمد، ج 1، ص 200.

12. بحارالانوار، ج 43، ص 75.

13. مناقب، ج 3، ص 19.

14. بحارالانوار، ج 43، ص 342.

15. جلوه‌هائی از نور قرآن، ص 27.

16. البدایة و النهایه، ج 8، ص 38.

17. اعلام الدین، ص 137.

18. مسند امام مجتبی(ع)، ص 797.

حجت ‏الاسلام عبدالکریم پاک‏نیا - مجلات پاسدار اسلام - شماره 279و280

و. ورزش و تفریح

هـ . تشویق

د. شیوه‏های رفتاری

ج. شیوه حلم و خویشتن داری

ب. شناساندن الگوهای خوب"

الف. تحریک حسّ کمال‌خواهی

چند نمونه از رفتارهای تربیتی امام علیه السلام

محافل عمومی و مذهبی

مربی و معلم:

دوستان:

نقش آفرینان در تربیت

اهمیت تربیت

سیره تربیتی امام حسن(ع)



موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:5 صبح

مهربانی با یتیمان

 

امام حسن علیه السلام

محبت و عطابخشی اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام حسن مجتبی علیه السلام زبانزد عام و خاص گردیده بود. او که دارای قلبی پاک و رؤوف و پر مهر نسبت به دردمندان و تیره‌بختان جامعه داشت، همانند پدرش علی بن ابی طالب علیه‌السلام با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم درآمد همراه و همنشین می‌شد، درد دل آنان را با جان و دل می‌شنید و به آن، ترتیب اثر می‌داد و در این حرکت انسان‌دوستانه جز خدا را نمی‌دید و اجرش را جز از او نمی‌طلبید و او بارزترین مصداق آیه شریفه ذیل بود:.

"الَّذینَ یُنْفِقُونَ أمْوالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْف عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ‏" (1)؛

 آنانی که اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشکارا انفاق می‌کنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی و نه غم و اندوهی بر دل آن‌ها راه پیدا خواهد کرد.

از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده‌ای درِ خانه آن حضرت را می‌کوبید. چه بسا افرادی از شهر و دیارهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی علیه السلام به مدینه منوره می‌آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره می‌جستند. در میان مستمندان سادات و غیرسادات و در راه ماندگان و از راه رسیدگان و ... دیده می‌شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، ازدواج و زندگى، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی‌های آنان را پرداخت می‌نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می‌کرد.

کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می‌گرفت:

الف) کمک‌های مستمر و همیشگی که شامل سالمندان، ایتام، خانواده‌های شهدا، اصحاب صفّه و ... می‌شد و در چهارچوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می‌گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل‌بیت بودند که بخش عمده‌ای از موقوفات و صدقات رسول خدا، امیرمؤمنان و فاطمه اطهر علیهم السلام و اموال شخصی حضرت مجتبی علیه‌السلام به این امر اختصاص می‌یافت. امام حسن علیه السلام پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت. سیاست و برنامه بر این بوده که اصل موقوفات حفظ گردد و از درآمد آن، فقرا و کسانی که مال بر آنان وقف شده بود (موقوف علیهم) را تأمین نمایند.

ب) کمک‌های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فراز و نشیب‌های زندگى. این کمک‌ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن‌ها زبانزد عموم مردم شده بود.

از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما می آید، ناامیدش برنمی‌گردانید.

حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت‌هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی‌خواهد بندگانش را محروم کنم، می‌ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا دست خالی برگرداند.


 پی‌نوشت:

1. بقره(2) آیه ‏274.

منبع: کتاب حقایق پنهان، ص 266، احمد زمانی

سایت تبیان




موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:4 صبح

  ابعاد شخصیت امام مجتبی علیه السلام 

دامنه شخصیت بی مانند سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله امام حسن  مجتبی علیه السلام آنقدر وسیع و گسترده است که آثار و نشانه های آن در تمام کتاب های حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان به چشم می خورد.

 

 

تواضع، فروتنی، خدا ترسی، روابط حسنه، احترام  متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است. آن بزرگوار بازویی علمی، قضایی، و نیرویی بسیار کارآمد برای حکومت علوی و شخص امیرمومنان علیه السلام بوده است.

امام از جمله کسانی بود که از آغاز تا پایان به دفاع از حریم رهبری پرداخت و در جنگ های جمل، صفین و نهروان فعالانه شرکت جست، بلکه در بسیج نیروها از کوفه برای مقابله با فتنه طلحه و زبیر، گام های بسیار مثبت و موثری برداشت.

هر چند زندگی پر رنج و محنت امام، پر از مسائل و دشواری ها است اما ما در اینجا فقط به بُعد جایگاه علمی امام مجتبی علیه السلام اشاره می کنیم.

  الف) امام در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله 

امام حسن مجتبی علیه السلام کودک بود که پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگی یاد می کرد. به یقین این برخوردهای محبت آمیز که هیچگاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصی ابراز نمی شد، نشان دهنده این بود که آن حضرت می خواست نقاب از چهره امام حسن علیه السلام کنار زده و شخصیت والای او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفی کند.

 

حذیفه گوید: روزی صحابه  رسول خدا صلی الله علیه و آله در نزدیکی کوه حرا- یا غیر آن - گرد پیامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر صلی الله علیه و آله  با نگاه طولانی که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داد و فرمود: "آگاه باشید که همانا او - حسن- بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود.

او تحفه ای است از خداوند جهان برای من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقی مانده از من آشنا خواهد کرد. سنت مرا زنده خواهد کرد و افعال و کردارش نشانگر کارهای من است. خداوند عنایت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر کسی باد که حق او را بشناسد و به خاطر من به او احترام نموده و نیکی کند."(1)

 

 

مورخان نوشته اند که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: همانا حسن ریحانه من است. و این فرزندم سید و بزرگ است و به زودی خداوند به دست او بین دو گروه مسلمان، صلح بر قرار خواهد کرد."­ (2)

 

ناگفته نماند که این سخن، یک پیشگویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در آینده بین دو گروه از مسلمانان جنگ و خونریزی خواهد شد و امام حسن علیه السلام بین آن دو صلح و دوستی برقرار خواهد کرد.

طبق نقل تاریخ، امام حسن مجتبی علیه السلام با مشاهده خیانت یاران و فراهم نبودن زمینه جنگ با معاویه، خیر و صلاح امت را در این دیدند که از درگیر شدن با معاویه خود داری کرده و با صلح  پیشنهادی معاویه، موافقت کنند؛ و در اثر این صلح، هم مسلمانان را از شر هجوم خارجیان نجات دادند و هم از جنگ و خونریزی جلوگیری کردند. (3)

 
گواه رسالت نبوی صلی الله علیه و آله 

و در ادامه ماجرایی که حذیفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است که ناگاه مرد عربی، چماق به دست وارد شد و فریاد برآورد:"کدام یک از شما محمد هستید؟" یاران رسول خدا، با ناراحتی جلو رفته و گفتند:" چه می خواهی ؟" رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "آرام بگیرید." مرد عرب خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:"تو را دشمن داشتم، و اکنون دشمنی من نسبت به تو بیشتر شد. تو ادعای رسالت و پیامبری کرده ای، دلیل و برهانت چیست؟" حضرت فرمود: "چنانچه مایل باشی، عضوی از اعضای من به تو خبر دهد که برهان و دلیلم روشن تر خواهد بود.

"مرد عرب گفت: "مگر عضو انسان هم سخن می گوید؟!" پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "آری. حسن جان! برخیز." مرد عرب که گمان می کرد، پیامبرصلی الله علیه و آله او را مسخره می کند، گفت: "خود از عهده پاسخگویی بر نمی آیی، خردسالی را از جای بلند می کنی تا با من صحبت کند؟! "رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "به زودی او را آگاه به خواسته های خویش خواهی یافت.

" طبق پیش بینی رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسن مجتبی علیه السلام از جای برخاست و از وضعیت آن مرد عرب و چگونگی گرفتاری وی در بین راه سخن گفت؛ به گونه ای که باعث تعجب و حیرت او شده و گفت: "ای پسر! تو این مطالب را از کجا می دانی ؟! تو اسرار دل مرا بر ملا ساختی گویی همراه من بوده ای! مگر تو غیب می دانی؟" آنگاه مسلمان شد.(4)

راستی که امام حسن علیه السلام با این بیانات، برهان و دلیل نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است؛ چرا که این عضو کوچک پیامبر آنقدر از خود دانش نشان داد که دشمن را وادار به تسلیم و اسلام نمود.

  ب) امام در نگاه امیرمومنان علیه السلام 

امام حسن مجتبی علیه السلام در نگاه علی علیه السلام شخصیتی بسیار بزرگ و ممتاز بود. حضرت علی علیه السلام از همان دوران کودکی - امام حسن - که آیات الهی  را برای مادرش فاطمه زهرا (س)  می خواند، این گوهر گرانبها را شناخت و در طول سالیانی که در کنار یکدیگر بودند، همواره از فرزند خود تعریف، تمجید و تقدیر می کرد. حتی در برخی از موارد، قضاوت یا پاسخ به سوالات علمی را به عهده اش می گذاشت. نمونه های زیر، بیانگر شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش می باشد.

روزی امام علیه السلام به فرزند خود فرمود: "برخیز و سخن گوی تا گفتارت را بشنوم." امام حسن علیه السلام عرض کرد: "پدرجان! چگونه سخنرانی کنم با این که رو به روی تو قرار گرفته ام؟!" امام خود را پنهان نمود، به طوری که صدای حسن را می شنید. امام حسن علیه السلام برخاست و خطابه خود را شروع کرد  و پس  از 

حمد و ثنای الهی ، فرمود: "علی، دری است که اگر کسی وارد آن در شود، مومن است و کسی که از آن خارج گردد، کافر است."

در این هنگام امام علی علیه السلام برخاست و بین دو چشم حسن را بوسید و سپس فرمود: "ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم" آنها فرزندان و دودمانی هستند که بعضی از بعضی دیگر گرفته شده اند و خداوند، شنوا و داناست.(5)

 

روزی یک فرد شامی، نزد امام حسن علیه السلام آمد و خود را از پیروان امیرمومنان معرفی کرد. حضرت به وی فرمود: "تو از پیروان ما نیستی بلکه برای پادشاه کشور روم سوال هایی پیش آمده و پیکش را نزد معاویه فرستاده، او در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است.

پیش از آن که مرد شامی سوالات خود را مطرح کند، امام حسن علیه السلام لب به سخن گشود و فرمود: "آمده ای که چنین سوال هایی را مطرح کنی: فاصله بین حق و باطل چه قدر است؟ بین آسمان و زمین چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آن جمع هستند؟ ارواح مومنان در کجا جمع می شوند؟ خنثی کیست؟ کدام ده چیز است که هر یک سخت تر از دیگری است؟"

مرد عرض کرد:" یا بن رسول الله! درست است، پرسش های من همین هاست که فرمودید. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسش ها پاسخ گفت. وقتی مرد شامی این پاسخ ها را شنید، گفت: گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدایی و همانا علی بن ابی طالب سزاوارتر است برای خلافت و جانشینی رسول خدا از معاویه... .(6) 

 

از دیگر دلایل شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت این است که 

امیرمومنان علیه السلام  از او خواست تا در جریانی بسیار مشکل، داوری کند. او نیز درباره فردی که چاقو در دست داشت و در خرابه ای کنار کشته ای دستگیرش کرده بودند و همچنین درباره فرد دیگری که خود اقرار کرده بود که مقتول در خرابه را، او کشته است؛ چنین قضاوت کرد: "قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان  متهم را نجات داد و با این کار، گویی بشریت را نجات داده است و خداوند فرمود: "و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا"؛ هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد. چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. بنابراین، آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت نمایید."(7)

با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، به یقین هیچ معصومی به اندازه 

امام حسین علیه السلام  در کنار برادر خود نبوده است. این دو امام معصوم نزدیک به پنجاه سال در کنار یکدیگر زندگی می کردند. بدین جهت امام حسین علیه السلام بیشتر از هر مسلمان دیگری به شخصیت علمی برادرش پی برده بود، و به ویژه در آن ده سال آخر که امامت و رهبری را عهده دار بود، با نگرش دیگری  به امام حسن علیه السلام می نگریست.

امام حسین علیه السلام ضمن این که برادر خود را شخصیتی بی مانند می دانست، او را عالم ترین فرد به تفسیر و تاویل و آشنا به تمام علوم و مسائل حکومت و جهان اسلام می دانست. چنانکه این نظر را می توان از برخورد امام حسین علیه السلام با عایشه در تشییع جنازه برادرش به دست آورد.

در تاریخ آمده است هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست برادر خود را، بنا به توصیه اش پیش از دفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ببرد، عایشه به تحریک بنی امیه از ورود جنازه امام حسن علیه السلام به داخل حجره پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد. امام در برابر این اهانت به فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: "این تو و پدرت بودید که حرمت و حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دریدید و کسی را داخل حجره اش کردید که پیامبر صلی الله علیه و آله جوارش را دوست نمی داشت و این که خداوند در فردای قیامت از تو بازخواست خواهد کرد. بدان ای عایشه! که برادرم داناترین فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به کتاب خدا از این که بخواهد نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده دری کند ...(8)

  امام حسن و نقل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله 

از جمله افرادی که نامش جزو راویان و محدثان از رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن مجتبی علیه السلام است. امام که در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز ده سال نداشت،  با دریافت گفته های پیامبر که گاهی آیات وحی  بود و گاهی روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل کرده و سپس به دیگران انتقال می داد.

امام حسن علیه السلام با شنیدن آیات وحی که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله  فرود می آمد، بی درنگ  به منزل آمده و آنها را برای مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت می کرد که این مساله باعث تعجب امیر مومنان علیه السلام شده بود.

آورده اند که: امام مجتبی علیه السلام هفت ساله بود که به همراه پیامبر در مسجد حضور می یافت و آنگاه که آیات جدید بر او نازل می شد، همان ها را از زبان جدش می شنید و آنگاه که به خانه باز می گشت، برای مادرش فاطمه تلاوت می کرد، به گونه ای که هرگاه امیرمومنان وارد خانه می شد، ملاحظه می کرد آیات جدیدی  که بر پیامبر نازل گردیده نزد فاطمه است. از آن حضرت جویا می شد، فاطمه می فرمود: از فرزندت حسن.

بدین جهت، روزی علی بن ابی طالب علیه السلام زودتر به خانه آمد و از دید فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را که بر پیامبر نازل شده بار دیگر از فرزندش بشنود. امام حسن علیه السلام وارد خانه شد؛ همین که خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سریع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن علیه السلام گفت: مادر! تعجب نکن، گویا شخصیت بزرگی در خانه است که با شنیدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز می دارد!

در این هنگام، امیرمومنان علیه السلام از محل اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را در آغوش گرفت و بوسید.(9)

یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی علیه السلام این است که وی از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار می داد. ابن الصباغ مالکی درباره این  کلاس پر خیر و برکت می نویسد: درباره حسن بن علی - که درود بر او باد - نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشست و تشنگان معارف اسلامی گرداگردش می نشستند. او به گونه ای سخن می گفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادله و براهین دشمنان را باطل کند..."(10)

ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام و جایگاه والای او را در امت اسلامی بیان کرده باشد: علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده است که مردی وارد مسجد رسول الله شده و ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش می دادند. پس آن شخص به نزد وی آمده، گفت مراد از شاهد و مشهود - که در آیه شریفه آمده است - چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از "مشهود"، روز عرفه می باشد.

پس، از او گذشته به دیگری برخورد کرد که همانند اولی به نقل حدیث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما "شاهد" که روز جمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانی افتاد که چهره اش همانند طلا می درخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او در باره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسخ گفت: آری. اما شاهد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و اما مشهود، روز قیامت می باشد

آنگاه برای گفته خود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیده ای که می فرماید: "یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً"(11) ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. "ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود"(12)  روز قیامت روزی است که همه مردم برای آن جمع می شوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است. گوید: سپس از نام شخص اول پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومی که پرسید: گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسید، گفتند: وی، حسن بن علی بن ابی طالب است.(13)

جالب اینجاست که بر طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار: "این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود." (14) شاید دیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.

 
امام حسن علیه السلام و تربیت شاگردان 

امام حسن مجتبی علیه السلام از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود، به ویژه در ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصه پیروان اهل بیت روی آورده بود، امام با حلم، بردباری، صبر و حوصله ای که از خود نشان می دادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخ گویی آماده ساخته بودند.

از این روی، می بینیم که افراد و گروه ها و شخصیت های زیادی در محضر درس امام علیه السلام می نشستند که یقیناً تاریخ، نام بسیاری از آنها را ثبت نکرده است. از جمله بسیاری از صحابه رسول خدا و تابعین هستند که از محضر پر فیض امام حسن علیه السلام استفاده کرده اند.

در اینجا برخی از بزرگان شیعه همانند شیخ طوسی در رجال خود، نام برخی از این شخصیت ها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چهل و یک نفر نمی گذرد.

اگر چه جای این سوال هست که: چگونه یاران امام حسن علیه السلام از چهل و یک نفر تجاوز نمی کردند در حالی که امام نزدیک پنجاه سال در بین امت اسلامی زندگی می کردند؟ و چرا یک مرتبه تعداد 450 یار که برای امیرمومنان علیه السلام ثبت شده، به چهل و یک نفر می رسد؟ و چرا این عدد نسبت به امام حسین علیه السلام هم به دو برابر، بلکه بیشتر می رسد و چرا با مقایسه با یاران امام زین العابدین علیه السلام یاران او یک چهارم می باشد؟! علت چیست و چرا چنین شده است؟

احتمال دارد شیخ طوسی فقط نام راویان از اصحاب امام حسن علیه السلام را آورده باشد؛ به دلیل این که در بخش آخر کتاب خود به نام عده ای اشاره کرده است که از معصومین علیه السلام روایت نکرده اند.

و احتمال دارد امام در زمانی می زیسته که بیشتر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و آنها به هر دلیلی از حضور در پای درس امام حسن علیه السلام و یا نقل روایت از او، خودداری می کردند. و نیز محتمل است که تبلیغات سوء معاویة بن ابی سفیان تاثیر خود را گذارده باشد

نکته جالب توجه این که یاران امام از نظر عدد، بسیار کم هستند اما بسیاری از آنها از شخصیت های برجسته عالم اسلام می باشند. برخی از آنها پیامبر و پنج امام را درک کرده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری؛ و برخی دیگر علاوه بر این که از یاران امام حسن علیه السلام هستند، جزو یاران امیرمومنان بوده اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابربن عبدالله، جعیدحبیب، حبه، رشید، رفاعه، زید، سلیم، سلیمان، سوید، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کمیل، لوط، میثم، مسیب و ابواسحاق. و برخی دیگر جزو یاران امام حسین علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، جعید، حبیب، رشید، زید، سلیم، ظالم، عمرو، کیسان، لواط، میثم و فاطمه. دسته دیگر از آنها جزو یاران امام سجاد علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، رشید، سلیم و ظالم.

و گروهی نیز جزو یاران امام باقرعلیه السلام شمرده شده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری که در سال 78 ق. به دیدار خدا شتافت. (15)

نکته دوم این که عده ای از یاران امام حسن علیه السلام همانند حبیب بن مظاهر اسدی، جزو شهدای کربلا هستند. و برخی همانند کمیل بن زیاد، عمرو بن حمق خزاعی، رشید هجری و حجربن عدی در راه  ولایت و دفاع از اهل بیت علیه السلام به شهادت رسیده اند

پی نوشت ها:

1- بحار الانوار، ج 43، ص 333.

2- الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 12/ ذخائر العقبی، ص 125.

3- ر. ک:  صلح الحسن.

4- بحارالانوار، ج 43، ص 333.

5- همان، ص 351/ اثبات الوصیه،  ص 159.

6- احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 339 (با تلخیص).

7- کافی، ج 7، ص 289.

8- همان، ج 1، ص 302.

9-  بحار الانوار، ج 43، ص 338.

10- الفصول المهمه، ص 137.

11- احزاب، 45.

12- هود، 103.

13- الفصول المهمه، ص .137

14- بحارالانوار، ج 43، ص 345.

15-  بهجة الامال، ج 2، ص 480.

منبع: فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 55

"محمدجواد مروجی طبسی"




موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:2 صبح

امام حسن علیه السلام و پاسداری از ارزش‏ها

امام حسن علیه السلام

 
 
 

الف - فعالیت‏های دینی و نشر فرهنگ اسلام

ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاویه

 

اشاره

ابعاد صلح شجاعانه امام حسن علیه السلام با معاویة بن ابی سفیان که یگانه عامل بقای اقلیت‏ شیعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است که تاکنون محققان زیادی را به تحلیل و تبیین آن واداشته است. بدون اغراق می‏توان گفت: اکثر مقالات و تحقیقات پیرامون آن حضرت، در اطراف این رویداد دور می‏زند.

این نوع نگرش هر چند بیانگر عمق و عظمت صلح امام علیه السلام است اما در دوره دیگر (قبل از امامت و بعد از صلح) کمتر مورد توجه قرار گرفته‏اند و به تبع آن میزان آگاهی مردم نیز از این دوره‏ها اندک است. بر این اساس و به مناسبت‏سالگرد شهادت حضرت، در این شماره با دوران امامت‏حضرت بعد از صلح (9 سال و اندی) آشنا می‏شویم.

 

نفوذ اموی‏ها در حاکمیت دین

مهم‏ترین چالشی که امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت و بلکه حیات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموی‏ها در حاکمیت دینی دوره‏های قبل و بروز آثار آن در این دوره است. نفوذی که از زمان رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (8 سالگی) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. طبیعی است که باید سابقه نفوذ اموی‏ها را از دوره فراگیری حکومت اسلامی (فتح مکه) پی گرفت زیرا به موازات گسترش اسلام، گروه‏های مختلفی به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نیز از باب ناچاری نتوانستند در مقابل این سیل خروشان قرار بگیرند و به ناچار با آن بنای هم‏سویی گذاشتند. این هم‏سویی نه از روی میل که از باب اضطرار و بی‏نتیجه بودن مقاومت‏بود. آن‏ها تنها زمانی که پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر دیدند، لب به شهادتین گشودند و به این ترتیب دوران حیات خود را با تاکتیک هم‏سویی موقت ادامه دادند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله با درایت کامل متوجه این حرکت‏خزنده بود. لذا اهداف پلید آنان را این‏گونه افشا می‏کرد:

«اذا بلغ بنو العاص ثلاثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا; (1)

زمانی که فرزندان عاص (بنی امیه) (2) به سی برسند، مال خدا را میان خود دست‏به دست می‏کنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش می‏کنند.»

امام حسن علیه السلام نیز از سابقه این گروه کاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاویه به او خطاب کرد:

معاویه! فراموش کرده‏ای که وقتی پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتی. و شما ای گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان می‏دهم آیا به یاد نمی‏آورید که رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت کرد. کسی از شما می‏تواند آن را انکار کند؟ آن‏ها عبارتند از:

1- روزی که در خارج مکه نزدیکی طائف در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله قبیله بنی ثقیف را به اسلام دعوت می‏کرد، پدرت پیش آمد و به پیامبر ناسزا گفت و او را دیوانه و دروغگو خواند...

2- زمانی که کاروان قریش از شام می‏آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله می‏خواست در برابر اموالی که از مسلمانان گرفته بودند، کاروان را توقیف کند، ابوسفیان کاروان را از بیراهه به سوی مکه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...

3- روز جنگ احد آن‏گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز کوه بود و فریاد می‏زد: «الله مولانا ولا مولی لکم.» ابوسفیان هم نعره می‏زد: «اعل هبل. ان لنا العزی ولا عزی لکم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزی داریم و شما چنین بت عظیمی ندارید.»

4- در جنگ احزاب نیز پیامبر صلی الله علیه و آله بر او لعنت کرد...

5- روز صلح حدیبیه که ابوسفیان به همراه قریش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فریضه حج محروم نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله به رهبر مشرکین و پیروانش لعنت کرد. به آن حضرت گفتند: آیا امید اسلام به هیچ یک از آنان نداری؟ فرمود: «این لعنت‏بر مؤمنان از فرزندان آن‏ها نمی‏رسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.»

6- در جنگ حنین ابوسفیان کفار قریش و هوازن را جمع کرد و عیینه قبیله غطفان و عده‏ای از یهود را گرد آورد. خداوند شر ایشان را دفع کرد. ای معاویه! تو مشرک بودی. پدرت را یاری می‏کردی و علی علیه السلام بر دین پیامبر ثابت قدم بود.

7- روز ثنیه که یازده نفر به همراهی ابوسفیان کمر به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بسته بودند (6 نفر از بنی‏امیه و 5 نفر از دیگر افراد قریش)... (3)

پیامبر صلی الله علیه و آله با نفرین و لعن خویش چهره معاند و حق‏ستیز آنان را معرفی می‏ساخت لیکن انحراف در مسیر حاکمیت دینی (انحراف داخلی) زمینه‏های رویش مجدد آن‏ها را فراهم ساخت و به محض خروج حاکمیت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجی رهانید.

در دوره حکومت عمر نفوذ حزب ابی‏سفیان چنان شد که فرزندش معاویه، ولایت‏شام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد که علی‏رغم عزل و نصب‏های متوالی کارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقی ماند و به این ترتیب پایگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابی‏سفیان فراهم شد.

در زمان زمامداری عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاویه و عثمان شاخه‏های شجره ملعونه بنی‏امیه وانست‏بخش‏های عمده حاکمیت دینی را تسخیر کند و در هر مرکز قدرتی ریشه‏ای بدواند و به این ترتیب در این دوره حتی مروان و پدرش که رانده شده رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آن‏ها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست‏های کلیدی شدند. امام حسن علیه السلام در این‏باره نیز به یاران معاویه (در مجلس معاویه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید که ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از بنی‏امیه کسی دیگر در این‏جا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: ای جوانان بنی‏امیه! خلافت را مالک شوید و همه پست‏های اساسی آن را به دست‏بگیرید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی.

امام حسن علیه السلام

ای مردم! آیا نمی‏دانید بعد از بیعت مردم با عثمان ابوسفیان دست‏برادرم حسین علیه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقیع غرقد (4) برد و در آن‏جا به صدای بلند فریاد زد: ای اهل قبرستان! شما با ما سر حکومت و خلافت جنگیدید و امروز بدنتان زیر خاک پوسیده است و کار حکومت در دست ماست. حسین علیه السلام خطاب به او فرمود:

ای ابوسفیان! عمری بر تو گذشته است. صورتت زشت‏باد. سپس دست‏خود را کشید و به سوی مدینه آمد. اگر نبود لقمان بن بشیر، چه بسا ابوسفیان حسین علیه السلام را نابود کرده بود. ای معاویه! این است کارنامه ننگین زندگی تو و پدرت... عمر تو را والی شام کرد و تو خیانت کردی. در پی آن عثمان آن حکم را تنفیذ کرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختی. از این هر دو بالاتر این که به خود جرات دادی و با جسارت در برابر خدا ایستادی و با علی بن ابی طالب مخالفت کردی... تو مردم نادان را برانگیختی و آنان را به معرکه جنگ آوردی و با مکر و حیله خونشان را بر زمین ریختی و این‏ها ثمره تلخ بی‏ایمانی تو به معاد و نترسیدن از عقاب الهی است... (5) »

به این ترتیب حزب بنی‏امیه در همان اوایل زمامداری عثمان توانست‏به طور شگفت‏آوری به دو رکن حکومت (ثروت و منصب) نزدیک شده، آن‏ها را قبضه کند و در انتظار دستیابی به رکن سوم حاکمیت‏یعنی دین بنشیند.

این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعای خونخواهی خلیفه شهید، در مدتی اندک توانست عواطف دینی مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین (علوی) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همان‏طور که حیات عثمان عامل کسب مناصب حساس برای بنی‏امیه شد، مرگ وی هم مورد استفاده کامل آنان قرار گرفت و یک پله دیگر آنان را به قدرت نزدیک‏تر کرد. در این‏باره نامه شبث‏بن ربعی به معاویه قابل تامل است. «تو برای گمراه‏کردن مردم و جلب آرا و تمایل آنان و برای این که آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیله‏ای نداری جز این که گفتی پیشوای شما به ناحق و مظلومانه کشته شد و ما به خونخواهی او برخاسته‏ایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمده‏اند... دلت می‏خواست او کشته شود تا به این جا برسی...» (6)

امام علی علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامه‏ای به او یادآور می‏شود: «انک انما نصرت عثمان حینما کان النصر لک وخذلته حینما کان النصر له; (7)

وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاری‌اش شتافتی و آن‏گاه که به نفع او بود، او را خوار گذاشتی.»

از همین دوره زمان تعارض بین حاکمیت‏حق علوی و حاکمیت‏باطل اموی آغاز شد و تمام دوران حکومت امیرمؤمنان و دوره کوتاه حکومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلی و خارجی این تعارض به نفع جریان اموی پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح کرد. بنابراین باید دقت کرد که تلاش‏های بنی‏امیه از 8 هجری تا 41 هجری (33 سال) برای دست‏یابی به حاکمیت در این دوره به مرحله نهایی و ثمردهی می‏رسد و امام حسن علیه السلام که با چنین جریان ریشه‏داری رو به رو می‏گردد، ناچار به صلح می‏شود. (8) امام خود به برخی از دلایل صلح با معاویه بارها اشاره کرد که یک مورد آن چنین است:

1- شیخ طوسی به سند معتبر از امام زین‏العابدین علیه السلام نقل می‏کند: «وقتی امام حسن علیه السلام برای صلح با معاویه راهی شد و با او ملاقات کرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالناس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینک به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت کند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «... ای جماعت! سخن می‏گویم; بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت کنید... اگر سال‏ها بایستم و فضیلت‏ها و کرامت‏هایی را که خدا ما را به آن مخصوص کرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر که حق تعالی او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم علی ولی مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه پسر صخر ادعا می‏کند من او را اهل خلافت دانسته‏ام و خود را اهل آن ندانسته‏ام! دروغ می‏گوید. به خدا سوگند که من در کتاب خدا و نت‏خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولکن ما اهل‏بیت علیهم السلام روزی که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است تا حال همیشه مظلوم و مقهور بوده‏ایم. پس خدا حکم کند میان ما و آن‏ها که بر ما ظلم کردند و حق ما را غصب کردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط کردند و حق ما را که در کتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع کردند و کسی که منع کرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش...

امت مرا واگذاشتند، یاری نکردند و با تو بیعت کردند. ای پسر حرب! اگر یاران مخلص می‏یافتم که با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمی‏کردم، چنانچه حق‏تعالی هارون را زمانی که قومش او را تضعیف کردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتی که امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما کردند و یاوری نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امت‏با امت‏های گذشته مثل هم است...

معاویه گفت: به خدا سوگند که حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیک‏تر است.» (9)

در این سخنرانی تکان‏دهنده امام به نکات بسیار حساسی اشاره می‏کند و با کالبد شکافی اوضاع کنونی، سرنخ‏های آن را در دوران گذشته نشان می‏دهد و آن چیزی نیست جز خروج حاکمیت دینی از مسیر اصلی خود، امری که موجب تمام انحرافات بعدی و مظلومیت اهل‏بیت علیهم السلام شد. علاوه بر این امام به عوامل دیگر مانند همراهی نکردن مردم، غدر و نیرنگ‏بازی آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعیف موقعیت توسط مردم، دشمنی آنان با امام اشاره می‏کند و در پایان جواز صلح در شرایط این چنینی را یادآور می‏شود.

در هر صورت دوران دستیابی به حاکمیت‏برای اموی‏ها فرارسید و معاویه با فراخوانی امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت، کوشید این پیروزی را به طور رسمی اعلام کند. فضیل غلام محمد بن راشد نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «معاویه به حسن بن علی علیه السلام نامه نوشته و او و حسین علیهما السلام و یاران علی علیه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قیس بن سعد بن عباده انصاری به شام آمدند. معاویه به آنان اذن ورود داد. آن‏گاه گفت: ای حسن برخیز و بیعت کن. او برخاست و چنین کرد. سپس گفت: ای حسین برخیز و بیعت کن. او نیز برخاست و چنین کرد. سپس گفت: ای قیس تو نیز برخیز و چنین کن. او هم برخاست و متوجه امام حسین علیه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسین علیه السلام فرمود: ای قیس او (امام حسن علیه السلام) امام من است.» (10)

 

بعد از صلح چه گذشت؟

چند روز بعد از امضای قرارداد صلح، امام حسن علیه السلام با مردم کوفه وداع کرد و رهسپار مدینه شد. (11) و به دنبال آن معاویه به طور کامل بر سرنوشت مسلمانان حاکم شد و حکومت تمام‏عیار اموی را به پیش برد. اما طبیعی بود که ماهیت ضد دینی حکومت معاویه اجازه نمی‏داد، مصالحه با امام به همان حالت‏باقی بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولی در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعی به آنان نمی‏داد و علی‏رغم زدوده شدن تضادهای ظاهری که موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهای واقعی همچنان باقی بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.

× × ×

در مورد جدایی بنی‏امیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقی دین، شهید مطهری‏قدس سره این‏گونه به بررسی دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره می‏کند:

«مبارزه شدید امویان که در راس آن‏ها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: یکی رقابت نژادی که در سه نسل متوالی متراکم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی رؤسای قریش مخصوصا اموی‏ها که اسلام بر هم‏زننده آن زندگانی بود... گذشته از این‏ها مزاج و طینت آن‏ها طینتی منفعت‏پرست و مادی بود و در این‏گونه مزاج‏های روحی، تعلیمات الهی و ربانی اثر ندارد و این ربطی به باهوش یا بی‏هوشی آن‏ها ندارد. کسی به تعلیمات الهی اذعان پیدا می‏کند که در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو نفس و بزرگواری باشد. این مطلب خود یک اصل بزرگی است. داستان ابوسفیان و عباس وگفتن «لقد صار ملک ابن اخیک عظیما...» قصه «بالله غلبتک یا اباسفیان‏» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الکره‏» همگی دلیل کوری باطنی ابوسفیان است. (12)

امام حسن علیه السلام

و بر پایه همین تفسیر است که به طور متوالی شاهد بروز تضادهای درونی به صورت توطئه‏های متعدد معاویه برای قتل امام هستیم (استفاده از هر وسیله ممکن) و در مقابل امام را نیز می‏بینیم که (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حکومت معاویه است. البته معاویه بارها می‏کوشید بر تضادهای حقیقی جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومی منازعات خود و امام را امری در نهایت‏حزبی، قبیله‏ای و طایفه‏ای جلوه دهد و در مقابل امام با درایت کامل اجازه شکل‏گیری چنین تصوری را نمی‏داد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود که بر تضادهای حقیقی دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهری در خود هضم کند و برعکس امام می‏کوشید در سایه صلح ظاهری بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان کند و در عوض تضادهای درونی را در هر فرصت ممکن بروز دهد. نمونه‏ای تاریخی را در این باره می‏خوانیم:

معاویه برای مروان نامه‏ای نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علی علیه السلام، را برای پسرش یزید خواستگاری کند و افزود: مهریه‏اش هر قدر باشد، می‏پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، می‏دهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنی‏امیه و بنی‏هاشم خواهد شد.

مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاری را مطرح کرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن علی علیهما السلام است. از او خواستگاری کن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاری کرد. امام به او فرمود: هر کسی را که می‏خواهی دعوت کن تا گرد هم آیند. وقتی بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثنای الهی گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر (13) را برای یزید خواستگاری کنم به این ترتیب که: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین کند. هر قدر پدرش مقروض بود، می‏دهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنی‏امیه و بنی‏هاشم می‏شود. یزید پسر معاویه کسی است که نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او کسی است که به برکت چهره‏اش از ابرها طلب باران می‏شود. در پی این سخنان مروان نشست و امام حسن علیه السلام به پاخاست و فرمود:

«...اما ما ذکرت من حکم ابیها فی الصداق فانا لم‏نکن لندعب عن سنة رسول الله فی اهله وبناته

... واما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فی الله فلا نصالحکم للدنیا...;

1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمی‏کنیم.

2- در مورد قرض‏ها، چه وقت زن‏های ما قرض پدران‏شان راداده‏اند؟

3- در مورد صلح بین دو طایفه دشمنی ما با شما برای خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیای شما صلح نمی‏کنیم.

4- در مورد افتخار ما به وجود یزید... اگر مقام خلافت‏بالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار کنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار کند.

5- در مورد طلب باران به برکت چهره یزید... تنها از محمد و ال محمد طلب باران می‏شود. نظر ما این است که دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم...» (14)

در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگی است که امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبنای دشمنی آنان را یادآور می‏شود و نقشه معاویه را که درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهای حزبی و قبیله‏ای تقلیل دهد و بعد خود را منادی صلح و آشتی معرفی کند، نقش بر آب می‏کند و همین نکته کلیدی است که باعث می‏شود علی‏رغم مصالحه ظاهری، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین علیه السلام آتش جنگ شعله‏ور شده، لایه‏های پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد که حق و باطل هرگز آشتی‏پذیر نیستند و صلح امام حسن علیه السلام تنها یک حرکت تاکتیکی برای بقای اقلیت‏شیعه بوده است. (15)

با این دیدگاه برای یافتن دلایل شهادت امام حسن علیه السلام باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه کرد نه تعارضات قبیله‏ای و...




موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:1 صبح

الف - نسبت ‏به امام

1- پیمان ‏شکنی

معاویه حتی نتوانست‏یا نخواست‏برای ایامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفی برداشت که آشکارترین دلیل بر سازش‏ناپذیری دو جبهه بود. علامه مجلسی در این باره می‏نویسد:

«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه کوفه شد تا آن که روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آن‏جا نماز کرد، خطبه‏ای خواند، در آخر خطبه‏اش گفت: من با شما قتال نکردم برای آن که نماز کنید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید ولیکن با شما قتال کردم که امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمی‏خواستید. شرطی چند با حسن کرده‏ام، همه در زیر پای من است. به هیچ‏یک از آن‏ها وفا نخواهم کرد. پس داخل کوفه شد. بعد از چند روز که در کوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم که خلافت‏حق من است.» (16)

 

2- تلاش برای جذب امام:

معاویه تلاش بسیاری به خرج می‏داد که امام را به سوی خود جذب کند تا مرزهای روشن جدایی حقیقی بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوه‏های مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاکید می‏کرد. یکی از شیوه‏ها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبیله‏ای بود که نمونه‏ای از آن را خواندیم. یکی دیگر از شیوه‏های معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحرکات عاطفی بود که البته امام نیز آن‏ها را دریافت و به مصارف لازم می‏رساند (17)، اما اجازه نمی‏داد از این‏ها به عنوان نزدیکی وی به معاویه تعبیر شود.

امام باقر علیه السلام می‏فرمود: «قد کان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما کانا اهلا لما یصل الیهما من ذلک وما فی ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فی خیر واخذوه من حقه; حسن و حسین علیهما السلام عطایای زورمندانی مثل معاویه را می‏پذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دریافت کرده‏اند.»

قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فی معصیة الله حرام علیهم وسحت; و عطایای آنان برای کسانی که در نافرمانی خدا به آنان خدمت می‏کنند، حرام و نارواست.»

 

3- توهین به امام:

از جمله رفتارهایی که دستگاه بنی‏امیه در برابر امام اتخاذ کرد، توهین به آن حضرت بود که در قالب‏ها و شکل‏های مختلفی اجرا می‏شد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.

در یک مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلکه تو به من ناسزا گفتی، زیرا، تو با زشتی انس گرفته‏ای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی می‏ورزی. سوگند به خدا ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله درگیر می‏شدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارت‏هایی نسبت‏به ما نداشتند...» (18) در جای دیگر پسر عاص به معاویه می‏گوید: «مردم به دنبالش راه افتاده‏اند. فرمان داد، اطاعت کردند. سخن گفت تصدیق کردند. این دو کار را به جاهای باریک‏تری خواهند کشاند. چه خوب بود که کسی را دنبالش می‏فرستادی تا او و پدرش را لعن می‏کردیم و دشنام می‏دادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین می‏آوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانت‏هایی به امام کردند و کوشیدند مقام و منزلت وی را کم کنند از جمله این که: «تو ای حسن! ادعا کرده‏ای خلافت‏به تو می‏رسد تو توان آن را نداری... ما تو را به این‏جا دعوت کرده‏ایم که تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایی سزایش را داد،... شما مدعیان چیزهایی بوده‏اید که حقیقت ندارد...» (20)

 

4- تهمت‏ها به امام:

در این بخش نیز معاویه و اموی‏ها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بکاهند. از جمله به امام می‏گفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شرکت داشتید. با ابوبکر درست‏بیعت نکردید. در حکومت عمر کارشکنی کردید و عثمان را کشتید و...» (21)

 

5- توهین و تهمت‏ به امام علی بن ابیطالب علیه السلام:

معاویه برای درهم‏کوبیدن جبهه امام حسن علیه السلام به امام علی علیه السلام توهین می‏کرد و به او تهمت می‏زد و دیگران را هم به این کار تشویق می‏کرد. این توهین‏ها گاه در مورد شخص حضرت علی علیه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او که در نوع دوم هدف خنثی‏سازی جایگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل که معاویه یارانش را برای تحقیر امام حسن علیه السلام گردآورد، به آنان این‏گونه رهنمود داد: «شما سعی کنید کشته‏شدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید که وی از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده‏» و در پی آن بود که سیل حملات علیه امام علی علیه السلام سرازیر شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنیا و سلطنت‏بر عثمان عیب جویی کرد وسپس در قتل او مشارکت جست; پدرت ابوبکر را مسموم کرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن بود; او شمشیری بلند و زبانی گویا داشت; زنده‏ها را می‏کشت; مردگان را متهم می‏ساخت و... (22) معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز به کارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت‏به علی بن ابی طالب را فراموش نکنید.»

امام حسن علیه السلام

گاهی معاویه در حضور امام حسن علیه السلام به ایشان اهانت می‏کرد از جمله: معاویه در سفری که به مدینه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگویی، به مقام امام علی علیه السلام توهین کرد. امام حسن علیه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «... ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این که مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان که قرآن می‏فرماید: «وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (23)

و در مجلسی دیگر که به امام علی علیه السلام هتاکی زیادی کرد، امام حسن علیه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا می‏گویی؟ با این که پیامبر فرمود هر کس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر کس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه به دوزخ وارد می‏کند. آن‏گاه به عنوان اعتراض مجلس را ترک کرد.» (24)

 

 

6- برکناری یاران علی علیه السلام:

 

معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن علیه السلام... دستورالعملی صادر کرد که بر اساس آن تمام یاران و محبان اهل‏بیت علیهم السلام باید از کارهای حساس و غیرحساس کشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) برکنار می‏شدند: «انظروا الی من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا واهل‏بیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطأه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلأ القوم فنکلوا به و اهدموا داره...; (25)

درباره هر کس دلیلی اقامه شد که او علی واهل‏بیت او را دوست دارد، نامش را از دیوان‏ها محو کنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر کس را که به دوستداری اهل‏بیت علیهم السلام متهم کردید، کار را بر او سخت‏بگیرید و خانه‏اش را خراب کنید.»

 

 

7- کشتن شخصیت‏های شیعی:

 

معاویه می‏کوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف کند و اجازه نفس کشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار کشیدن آنان را نظارت می‏کرد و در مواردی خود فرمان قتل می‏داد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجری، کمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اکثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قربانی این شیوه شدند و پیش‏بینی‏های امام علی علیه السلام تحقق یافت. «عمت‏خطتها وخصت‏بلیتها» (26) «واصاب البلأ من ابصر فیها واخطا البلأ من عمی عنها» (27) این بلیه‏ای است که همه جا را می‏گیرد ولی گرفتاری‏اش به طبقه‏ای معین اختصاص دارد. و فتنه کور و تاریکی است که دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاص (شیعیان) است. بلای آن به کسی می‏رسد که بینا باشد و به هر کور و بی‏تفاوت راه پیدا نمی‏کند.

 

 

ب - نسبت‏ به ارزش‏ها

 

نشانه‏های تعارض را می‏توان در روی‏کرد جبهه اموی نسبت‏به ارزش‏ها نیز جست و جود کرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزش‏های ناب اسلامی بود که از جمله می‏توان به این موارد اشاره کرد:

 

 

1- روی‏کرد به بدعت‏ها و...

 

حکومت معاویه سرتاسر آکنده از انواع خلاف‏ها و ظلم‏ها در ابعاد مختلف آن بود که برخی عبارتند از:

در ایام خلافت‏خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک کرد. وقتی علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جاری نمی‏کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (28)

معاملات ربوی را تجویز کرد. به طوری که ابودردأ در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مردم را از معاملات ربوی نهی کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.» و معاویه بی‏اعتنایی کرد و ابودردأ - با این که قاضی دمشق بود - از کار دست کشید و به مدینه رفت. (29)

برخی از احکام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)

نسبت‏به شعائر هر طور می‏خواست عمل می‏کرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد. با این که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: «لیس فی العیدین الاذان و الاقامة.» (31)

خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. (33) لباس حریر پوشید (34) و...

 

 

2- علنی کردن منکرات:

 

ماهیت ضد دینی حکومت‏بنی‏امیه چنان مبتذل بود که منکرات آنان به صورت علنی نیز بروز می‏یافت. مانند آن که معاویه طی نامه‏ای زیاد بن عبید (ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان...» این کار معاویه موجب شد گروه‏های زیادی مانند امام حسن علیه السلام و حسین علیهما السلام، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حکم، ابوعریان و ابوبکره و حسن بصری و... به این رفتار اعتراض کردند و نوشتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناکار باید سنگسار شود.»

پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابی سفیان. زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و...

 

 

3- مبارزه با مشروعیت‏حکومت علوی:

 

در کنار تمام خلاف‏های فوق، آنچه هدف اصلی معاویه بود، ساقط کردن حکومت علوی و فرزندان وی از مشروعیت‏بود. وی تلاش می‏کرد برای تثبیت‏حکومت‏خود، جبهه مقابل را از مشروعیت‏بیندازد و برای این کار شیوه‏های عجیبی نیز به کار برد که برخی عبارتند از:

 

معاویه برای این هدف از شخصیت‏های دینی و روحانی وابسته استفاده کرد تا به خیال خود زمینه کم رنگ شدن احادیث نبوی در مورد علی علیه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از کارگزاران خود می‏خواست:

1- «با کمال دقت راویانی را که طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن می‏گویند، شناسایی کنید و در مجامع شرکت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آن‏ها درباره عثمان و پدرش برای من بفرستید.» (36)

به این ترتیب در مدت زمانی اندک احادیث متنوعی در مورد عثمان خلق شد.

2- او همچنین به کار گزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث‏بسازند. هر حدیثی را که درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نکنید، مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید. چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را کم رنگ‏تر می‏کند و حجت‏شان را باطل می‏سازد.» (37)

این سیاست چنان پیش رفت که هر کسی حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‏کرد، دیگر به حدیث او با شک و تردید نگاه می‏کردند. امام باقر علیه السلام در مجلسی برای آگاهی مردم از این گونه احادیث‏بیش از صد مورد را خواند و فرمود:

«مردم گمان می‏کنند این گونه احادیث صحیح است. آن گاه فرمود: هی والله کلها کذب و زور; (38) این‏ها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»

امام حسن علیه السلام

ابان بن تغلب می‏گوید: «خدمت امام باقر علیه السلام عرض کردم: بعضی از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدی کهول اهل الجنة ابوبکر و عمر و ان عمر محدث و ان الملک یلقنه و ان السکینة تنطلق علی لسانه و ان عثمان الملائکة تستحیی منه...; (39)

روایت می‏کنند که ابوبکر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند و می‏گویند عمر از ملائکه خبر می‏گرفت و ملائکه مطالب را به وی تلقین می‏کردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری می‏شد و می‏گویند عثمان کسی است که ملائکه از او حیا می‏کنند... پس امام فرمود: به خدا قسم همه این‏ها دروغ است.»

 

اقدام دوم معاویه این بود که از سیمای امام قداست زدایی کند و با این ترفند جایگاه او را از دل‏ها بزداید.

شهید مطهری رحمه الله می‏نویسد: «علی علیه السلام از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، علی علیه السلام به صورت نیرویی باقی ماند و معاویه آن طوری که اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان می‏دهد، از این موضوع خیلی ناراحت‏بود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتی علیه علی علیه السلام کرد.» (40)

بخشی از تلاش‏های معاویه در این عرصه چنین است:

دستور داد در منابر رسما علی علیه السلام را سب کنند و آن را در خطبه‏های نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این کار می‏کرد.

در موردی از احنف بن قیس خواست که به علی علیه السلام لعن کند و او چون با اصرار معاویه روبه‏رو شد، بر منبر رفت و گفت:

«معاویه مرا به لعن علی امر کرده است، معاویه و علی اختلاف داشتند. به هر کدام ظلم شده است، او را دعا می‏کنم. لعنت‏خدا و ملائکه و خلق تو ای خدا بر کسی باد که ظلم کرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از این‏ها باد.» مردم هم گفتند: آمین.

صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام می‏کرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار کرد بگوید آیه «من الناس من یشری نفسه ابتغأ مرضات الله...» (41) که درباره علی علیه السلام در لیلة المبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.

در این زمینه کار به جایی رسید که دست‏به بدعت در احکام هم زدند. مثلا چون در خطبه‏های نماز عید علی علیه السلام را سب می‏کردند و مردم به خاطر این که نشنوند از محل نماز خارج می‏شدند، خطبه‏ها را مقدم بر نماز کردند. (42)

امام باقر علیه السلام در مورد این اقدام بنی‏امیه می‏فرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیأ قبیحة و علی الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلک الباطل و الکذب و الزور; (43)

مطالب زشتی را درباره علی علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام نقل می‏کردند که خدا می‏داند همه‏اش باطل و دروغ و بهتان بود.»

 

 

4- تلاش برای تشکیل حکومت موروثی

 

آنچه هدف اصلی معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور می‏زد، قبضه کردن حکومت و تثبیت آن در دست‏بنی‏امیه بود; همان هدف پنهانی که امام حسن از آن آگاه بود و برای اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:

«هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن ابی طالب معاویة بن ابی سفیان: صالحه علی ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین علی ان یعمل فیهم بکتاب الله و سنة رسوله صلی الله علیه و آله و سیرة الخلفأ الصالحین و لیس لمعاویة بن ابی سفیان ان یعهد الی احد من بعده عهدا بل یکون الامر من بعده شوری بین المسلمین...; (44)

این قرارداد صلحی است‏بین حسن بن علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان: با او مصالحه کرد به این که ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط که بین مسلمانان براساس کتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفای صالح عمل کند و معاویه حق ندارد که پس از خود کسی را به جانشینی و خلافت انتخاب کند و تعیین خلیفه براساس شورای بین مسلمانان باشد.»

امام حسن علیه السلام

و یا به این صورت که: «المادة الثانیه ان یکون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الی احد.» (45)

اما معاویه در راستای همان هدف اصلی خود، بعد از پانزده سال که موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفت‏یک همه پرسی عمومی به راه اندازد و برای فرزندش یزید از عموم مردم مکه، مدینه، شامات، عراق و... بیعت‏بگیرد. برای این کار به تمام مراکز حکومتی بخشنامه کرد و مخالفان را با شدت تمام سرکوب کرد. اما مدتی بعد از طرح گرفتن بیعت عمومی متوجه شد که گروه‏های خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیه السلام است:

اولا: بسیاری از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا صلی الله علیه و آله چه می‏کند چرا که در صلح نامه شرط کرده بود، برای معاویه خلیفه و جانشینی تعیین نشود.

ثانیا: امام مجتبی علیه السلام در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوی برخوردار است و شایستگی عظمت و لیاقت او برای تصدی خلافت و زمامداری جامعه زبانزد است.

از طرفی معاویه می‏دانست که اگر موضوع ولایتعهدی را به مردم واگذارد، هیچ کس کم‏ترین توجهی به یزید نخواهد کرد. از این رو معاویه به فکر افتاد نظر مخالفان را به سوی خود جلب کند و نامه‏هایی به حسین بن علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبد الله بن جعفر و... نوشت. امام حسین علیه السلام در پاسخ نامه او نوشت:

«اتق الله یا معاویة! و اعلم ان لله کتابا لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنة و اخذک بالتهمة و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب ما اراک الا و قد او بقت نفسک و اهلکت و اضعت الرعیة والسلام; (46)

ای معاویه! در مورد جانشینی فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان که برای خداوند منان صحیفه‏ای است که تمام اعمال ریز و درشت را ثبت می‏کند و هیچ عملی از آن مخفی نخواهد ماند.

معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست که بخشی از آنان را با کم‏ترین سوءظنی بکشی و عده‏ای دیگر را متهم نمایی و دستگیر کنی. فرزندت یزید که آرمان تو است، شراب می‏آشامد و به سگ‏بازی مشغول است. معاویه! می‏بینم که تنها با این کارت خودت را متزلزل می‏سازی و دین خود را نابود می‏کنی و مردم را از بین می‏بری.»

 

 

نشانه‏های تعارض از سوی جبهه امام حسن علیه السلام

 

تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روی اقدامات معاویه قرار داشت. عمده کوشش‏های امام به دو بخش تقسیم می‏شود که به اختصار به آن دو می‏پردازیم.

 

پس از حضور امام علیه السلام در مدینه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. این افراد یا از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، و یاران با سابقه امام علی علیه السلام بودند یا تابعین و دیگر گروه‏ها بودند. از گروه اول می‏توان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاری، جعید همدانی، حبة بن جوین عرفی، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدی، رشید هجری، رفاعة بن شداد، زید بن ارقم، سلیمان بن صرد خزاعی، سلیم بن قیس هلالی، عامر بن واثله بن اسقع، عبایة بن عمر و بن رهبی، قیس بن عباد، کمیل بن زیاد، حارث بن اعور بن بنان، مسیب بن نجبه فزاری و میثم بن یحیی تمار اشاره کرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلی، ابواسحاق بن کلیب سبیعی، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبیه، سوید بن غفلة، مسلم بن عقیل و... را نام برد.

این‏ها کسانی بودند که از شهرهای مختلف گرد آمدند و به واسطه تربیت علمی و معنوی صحیح به عنوان سدهای محکم در مقابل تحرکات معاویه ایستادند. (47)

امام حسن علیه السلام

عمق فعالیت‏های علمی و تربیتی امام علیه السلام چنان بود که وقتی معاویه از یکی از افرادی که از مدینه به شام آمده بود، از امام حسن علیه السلام پرسید او پاسخ داد: امام حسن علیه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می‏کند تا طلوع آفتاب می‏نشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام و تعلیم مردان مشغول است، سپس نماز می‏خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات او بعد از ظهر استفاده می‏کنند و این برنامه هر روز اوست. (48)

ابن صباغ مالکی هم می‏نویسد: «و کان اذا صلی الغداة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله جلس فی مجلسه یذکر الله حتی ترتفع الشمس و یحبس الیه من یجلس من سادات الناس یحدثهم... و یجتمع الناس حوله فیتکلم بما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...; (49)

نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می‏نماید و تا طلوع آفتاب می‏نشیند و به ذکر خدا مشغول می‏شود. روزها مردم گرداگردش حلقه می‏زنند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می‏کند... مردم اطراف او گرد می‏آیند تا سخنانش را بشنوند که دل‏های شنوندگان را شفا می‏بخشد و تشنگان معارف را سیراب می‏کند. بیانش حجت قاطع است. به طوری که جای احتجاج و مجادله باقی نمی‏ماند.»

البته امام علیه السلام برای فعالیت‏های این چنینی به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمی که از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده بود. لذا امام صادق علیه السلام می‏فرمود: «وقتی حضرت حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد، روزی در نخیله نشسته بودند. معاویه گفت: شنیده‏ام که حضرت رسول خرما را در درخت تخمین می‏کرد و درست می‏آمد. آیا تو آن علم را داری؟ شیعیان ادعا می‏کنند علم هیچ چیز از شما پنهان نیست. حضرت فرمود: رسول اکرم عدد پیمانه‏های آن را بیان می‏کرد. من عدد دانه‏هایش را برای تو می‏گویم.

چهار هزار و چهار دانه است. معاویه دستور داد خرماها را چیدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: یک دانه را پنهان کرده‏اند و آن را در دست عبدالله بن عامر یافتند. در این لحظه بود که امام به معاویه فرمود: به خدا سوگند ای معاویه! اگر نبود این که تو کافر می‏شوی و ایمان نمی‏آوری، به تو از آنچه خواهی کرد، خبر می‏دادم. پیامبر در زمانی زندگی کرد که او را تصدیق می‏کردند و تو می‏گویی که کسی این را از جدش شنید و او کودک بود. به خدا سوگند که زیاد را به پدر خود ملحق خواهی کرد و حجر بن عدی را خواهی کشت و سرهای شیعیان را برای تو خواهند آورد.» (50)

علاوه بر این امام در مجالس خود گاه از معجزاتی نیز استفاده می‏کرد که موجب تعمیق اعتقاد مردم می‏شد. مانند حکایت جوانی از بنی‏امیه که به امام علیه السلام در مجلس سخنرانی توهین کرد و به اعجاز امام علیه السلام زن شد و در همان دم موهای ریشش ریخت و...» (51)

 




موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:1 صبح

ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاویه

بخش دیگر از کارهای امام که پرده از وجود تباین بین دو جبهه برداشت، مربوط به کارهایی بود که امام در برابر اقدامات معاویه انجام می‏داد و به عنوان مدافعی سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او می‏ایستاد و سکوت نمی‏کرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسیاری از انحرافات بود و ابهت‏حضور وی قدرت خیلی از خلاف‏ها را سلب کرده بود. لذا شاهد هستیم که بعد از شهادت امام فشار عجیبی بر شیعیان وارد می‏شود و آنان را تا مرز نابودی پیش می‏برد. در هر صورت اقدامات تقابلی امام دقیقا در برابر اقدامات ضد دینی معاویه قرار می‏گیرد که نمونه‏هایی از آن را تا به حال خواندیم.

در این بخش به مواردی از تقابل امام با معاویه اشاره می‏کنیم:

 

1- حمایت از شیعیان

در مورد این نوع تقابل‏ها، کافی است‏به حمایت‏های امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاویه اشاره شود. در این موارد امام یگانه پناهگاه این اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاویه و کارگزاران وی می‏ایستاد.

آیا در این زمان استاندار کوفه زیاد بود؟

سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و توسط زیاد جلب شد. او نیز فرار کرد و خود را به مدینه رساند و به امام علیه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاکم کوفه، خانواده سعید را زندانی، اموالش را مصادره و خانه‏اش را ویران کرد. وقتی خبر این اقدامات به گوش امام علیه السلام رسید نامه‏ای خطاب به زیاد بن ابیه نوشت:

«اما بعد فانک عمدت الی رجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاک کتابی هذا فابن له داره و اردد علیه ماله...; (52)

اما بعد تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار داده‏ای با این که سود و زیان او سود و زیان مسلمانان است. خانه‏اش را ویران ساخته و مالش را گرفته و خانواده‏اش را زندانی کرده‏ای. تا نامه من به تو رسید، خانه‏اش را بساز و مالش را برگردان...

امام حسن علیه السلام

زیاد ابن ابیه در مقابل نوشت: «از زیاد ابن ابی سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامه‏ات به من رسید. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی؟ با این که تو نیازمندی و من قدرتمند! تو که از مردم عادی هستی، چگونه مثل فرمانروای قدرتمند دستور می‏دهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش داده‏ای حمایت می‏کنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشت‏خود پنهان کنی، نمی‏توانی از او نگهداری کنی و من اگر به تو دسترسی بیابم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می‏دانم. سعید را به دیگری واگذار. اگر او را بخشیدم، به خاطر وساطت تو نیست و اگر کشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»

در پی این عبارت، امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضمیمه کرد و برایش فرستاد. معاویه نیز بنابر ملاحظات مختلف نامه‏ای به این صورت برای زیاد نوشت: «... نامه‏ای برای حسن نوشته‏ای و در آن به پدرش دشنام داده‏ای و فاسق نامیده‏ای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتری.... به مجرد این که نامه‏ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن; خانه‏اش را بساز; اموالش را برگردان; دیگر مزاحم او نباش و...» (53)

 

 

2- دفاع از ارزش‏ها

 

در این بخش به دفاع امام علیه السلام از اصلی‏ترین ارزش‏ها یعنی، ولایت و امامت می‏پردازیم که معاویه به صورت‏های مختلف سعی در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود یعنی، استقرار حاکمیت در خاندان خود توفیق یابد. امام در مورد این مساله مهم موضع‏گیری زیادی داشت که به برخی اشاره می‏کنیم:

 

 

1- 2- تبیین چهره پاک و مقدس امیر مؤمنان علیه السلام

 

زمانی که معاویه به خاطر وسوسه اطرافیان مجلسی در کوفه تشکیل داد و اطرافیان معاویه به امام حسن علیه السلام و امیرمؤمنان توهین هایی کردند، امام در مقام دفاع از مشروعیت امامت و حاکمیت امام علی علیه السلام و خاندان او چنین سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمی‏دانید و به یاد نمی‏آورید مطالبی را که پیامبر در حجة‏الوداع خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس انی قد ترکت فیکم مالم تضلوا بعده کتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحکمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الکتاب و احبوا اهل بیتی و عترتی و والوا من والاهم و انصروهم علی من عاداهم و انهما لم یزالا فیکم حتی یردا علی الحوض یوم القیامة ثم دعا و هو علی المنبر علیا فاجتذبه بیده فقال:

اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادی علیا فلا تجعل له فی الارض مقصدا و لا فی السمأ مصعدا واجعله فی اسفل درک من النار... انت الذائذ عن حوض یوم القیامة تذود عنه کما یذود. احدکم الغربیه من وسط ابله... انما مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من دخل فیها نجی و من تخلف عنها غرق...» (54)

 

 

2- 2- تقبیح حکومت ناشایستگان

 

روش دیگر امام علیه السلام این بود که بی‏لیاقتی و ناشایستگی معاویه را بیان می‏کرد. لذا در نامه‏ای به معاویه نوشت:

«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پیامبر مردم با پدر من بیعت می‏کردند، آسمان باران خود را بر آن‏ها می‏بارید و زمین برکاتش را به آن‏ها می‏بخشید و تو ای معاویه! در خلافت طمع نمی‏کردی اما چون خلافت از سرچشمه اصلی‏اش منحرف شد، قریش در آن نزاع کردند تا آن جا که طلقا و فرزندانش به آن طمع کردند. با این که پیامبر فرموده بود: هیچ امتی حکومت‏خویش را به افراد ناشایست واگذار نکرد با این که دانشمندتر از آن‏ها بود، مگر این که کارشان به تباهی کشید...» (55)

همچنین امام علیه السلام به خود معاویه ناشایسته بودنش را یادآوری کرد و فرمود: «اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و لیس الخلیفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لکن ذلک امر ملک اصاب ملکا فتمنع منه قلیلا و کان قد انقطع عنه...; (56)

خلیفه آن کسی است که به روش پیامبر صلی الله علیه و آله سیر کند و به طاعت‏خدا عمل نماید. خلیفه کسی نیست که با مردم به جور رفتار کند. و سنت را تعطیل کند و دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولت‏خود بداند. زیرا چنین کسی پادشاهی است که به سلطنت رسیده و مدت کمی از آن بهره‏مند و سپس لذت آن منقطع شده است...»

 

 

3- 2- اعلام بیزاری از حکومت ناپاکان

 

امام بارها مشروعیت‏حکومت ناپاکان را زیر سؤال می‏برد و از کارگزاران آن‏ها اعلام بیزاری می‏کرد.

نقل است که حضرت روزی در مسجدالحرام طواف می‏کرد که «حبیب بن مسلمه فهری‏» (57) را دید و به او فرمود: «ای حبیب، راهی که برگزیده‏ای راه غیر خداست. او در پاسخ از روی تمسخر گفت: روزی که راه پدرت را می‏رفتم در مسیر اطاعت‏خدا بودم!

امام حسن به او فرمود: «بلی والله لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک ولو کنت اذ فعلت قلبت‏خیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا وللنک کما قال الله سبحانه کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون;

آری، سوگند به خدا که تو برای دنیای ناچیز و نابود شدنی از معاویه اطاعت کردی.

اگر معاویه زندگی دنیایی تو را تامین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود نیک انجام دهی، مصداق این آیه شده‏ای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط کرده‏اند ولی خداوند می‏فرماید: نه چنین است دل‏های آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه شده و خود را تیره‏بخت کرده‏اند.» آن گاه امام از حبیب روی برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)

 

 

4- 2- تبیین مشروع بودن حکومت امیرمؤمنان:

 

امام حسن علیه السلام علاوه بر موارد فوق تاکید بسیاری بر نشان دادن مشروعیت‏حکومت امیرمؤمنان داشت تا از این طریق به تهاجمات معاویه علیه بر حق بودن ولایت علی علیه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امامت امیرمؤمنان علیه السلام هستیم مانند نصب حضرت در غدیر خم. (59)

 

5- 2- بیان بر حق بودن خود برای حکومت

امام علاوه بر بیان مشروعیت امام علی علیه السلام به مشروعیت‏خود نیز اشاره می‏کرد و این در مقابل ادعاهای معاویه بود که امام حسن را شایسته خلافت نمی‏دانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاویه به معرفی خود می‏پرداخت و می‏فرمود: «ایها الناس هر که مرا می‏شناسد که می‏شناسد، هر که مرا نمی‏شناسد من حسن بن علی بن ابی طالب و فرزند بهترین زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم.... من هستم که مرا از حق خود (ولایت) محروم کرده‏اند.» (60)

و نیز آن گاه که معاویه از وی خواست‏بر فراز منبر بگوید خلافت را به معاویه واگذار کردم، فرمود:

«به خدا سوگند که من اولی‏تر از مردم هستم به خلافت مردم در کتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)

 

 

6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد

 

طبیعی است که شرایط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوی معاویه نقض شده بود، بنابراین می‏توان گفت در صورت فراهم آمدن امکانات، امام علیه السلام برای نبرد مجدد با معاویه آمادگی داشت لذا برخی عقیده دارند که دلیل مسموم کردن امام علیه السلام نیز همین آمادگی او برای رفتن به شام و مبارزه با معاویه بود. (62)

آنچه خواندیم تنها بخشی از تعارض‏های دو جبهه حق و باطل بود که بروز می‏یافت و بر سازش ناپذیری آنان تاکید می‏کرد. همین واقعیت و اقدام‏های قاطع و موثر امام حسن علیه السلام جای شک برای معاویه باقی نگذاشت که یگانه خطر برای او و اموی‏ها حسن بن علی است و هر لحظه احتمال خطر از سوی امام آن‏ها را تهدید می‏کند.

بنابراین در صدد برآمد به هر وسیله ممکن امام را از سر راه بردارد. او برای این کار بارها اقدام به توطئه و مسموم کردن امام کرده بود.

امام حسن علیه السلام

حاکم نیشابوری با سند قوی از‌ام بکر بنت مسور نقل می‏کند: «کان الحسن بن علی سم مرارا کل ذلک یغلب حتی کانت مرة الاخیرة التی مات فیها کان یختلف کبده فلم یلبث‏بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی; (63)

حسن علیه السلام را بارها مسموم کردند لیکن اثر چندانی نمی‏گذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر پهلویش را پاره پاره کرد و بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»

در این باره، ابن ابی الحدید دلیل اصلی اقدام معاویه را این گونه بیان می‏کند: «چون معاویه می‏خواست‏برای پسرش یزید یعت‏بگیرد، اقدام به مسموم کردن امام مجتبی علیه السلام گرفت. زیرا معاویه برای گرفتن بیعت‏به نفع پسرش و موروثی کردن حکومت مانعی بزرگ‏تر و قوی‏تر از حسن بن علی علیهما السلام نمی‏دید.» (64)

امام صادق علیه السلام می‏فرمود: «جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود. به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد. آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود.

وقتی شیر را آشامید، لحظاتی بعد فریاد برآورد: عدوة الله! قتلتنی، قتلک الله والله لاتصیبن منی خلفا و لقد غرک و سخر منک والله یخزیک و یخزیه;

ای دشمن خدا! تو مرا کشتی. خدا تو را نابود کند. سوگند به خدا بعد از من بهره‏ای برای تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رایگان به کار گرفتند. سوگند به خدا بی‏چاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل کرد.»

امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبی علیه السلام بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه نیز به آنچه وعده کرده بود، عمل نکرد.» (65)


1) شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، خطبه 128.

2) جد مروان حکم و بیشتر خلفای اموی. نسب معاویه نیز چنین است: معاویة بن ابی‏سفیان بن حرب بن امیه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعه و جدش با عثمان برادر بود. معاویه بعد از فتح مکه (یا دیرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوب‏هاست. در 15 یا 20 ه از طرف عمر امیر شام شد و عمر او را کسرای عرب نامید. دول الاسلام، ذهبی. ص 27 (چاپ لبنان)

3) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 75; تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.

4) نوعی درخت‏خاردار در قبرستان می‏رویید که غرقد نام داشت.

5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.

6) وقعه صفین، ص 187، تاریخ طبری ج 3، ص 570 و الغدیر، ج 9، ص 151.

7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 411 و الغدیر، ج 9، 3 150.

8) این مقاله به وقایع بعد از صلح می‏پردازد. لذا برای آگاهی از وقایع مربوط به صلح و تحلیل آن به کتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلی انصاری - زندگانی امام حسن مجتبی، سیدهاشم رسولی محلاتی - صلح امام حسن، رجبعلی مظلومی - صلح امام حسن، پرشکوه‏ترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آل‏یاسین و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)

9) امالی شیخ طوسی، ص 561، برخی دلایل دیگر صلح در کلام امام حسن عبارتند از:

1) خیانت‏بزرگان: «امروز شنیده‏ام که اشراف شما با معاویه بیعت کرده‏اند. شما بودید که در جنگ صفین پذیرفتن حکمیت را بر پدرم تحمیل کردید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)

2) بی‏نتیجه بودن جنگ و پایان ذلت‏بار: «والله لو قاتلت معاویة لاخذوا بع12نقی حتی یدفعونی الیه مسلما» (همان)

3) روی کرد عمومی به صلح: «انی رایت هوی اعظم الناس فی الصلح وکرهوا الحرب...» (اخبار الطوال، دینوری، ص 220)

4) نداشتن یاور: «لو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری...» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)

5) ریشه‏کن شدن شیعه: لولا ما اتیت ترک من شیعتنا علی وجه الارض احدا الا قتل‏» (همان)

6) قطع فتنه: «ان معاویه نازعنی حقا هو لی دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة‏» (همان، ص 66)

10) جلأ العیون، علامه مجلسی، ص 235.

11) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.

12) حماسه حسینی، ج 3، صص 19 و 20.

13) طبق برخی روایات نام دختر‌ام کلثوم و نام امام «حسین‏» علیه السلام ذکر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با این وصف روایات دیگری نیز وجود دارد که به امام حسن علیه السلام استناد شده مانند روایت معاویة بن خدیج که معاویه او را برای خواستگاری از یکی از دختران یا خواهرهایش برای یزید فرستاد... و... که در تمام موارد امام درایت کامل به خرج می‏داد و مانع چنین وصلت‏هایی می‏شد (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124 مجمع الزواید، هیثمی، ج 4، ص 278.

14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.

15) متاسفانه برخی از محققان متاثر از سیاست معاویه کوشیده‏اند تحلیل قبیله‏ای برای رویداد منجر به صلح ارائه کنند. به این صورت که سه جریان بنی‏هاشم، بنی‏امیه و گروه‏های میانی (بنی‏تمیم و عدی..). در پی رسیدن به حکومت‏بودند. اما بنی‏هاشم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله نتوانستند به حکومت‏برسند. بنی‏امیه نیز همچنان صفات نفاق و طلقا را یدک می‏کشیدند. لذا بنی‏امیه گروه‏های میانی (ابوبکر - عمر) را بر سرکار آوردند و سرانجام بعد از آن دو کوشیدند مانع رسیدن بنی‏هاشم به کومت‏شوند. یعنی، در مرحله اول با گروه‏های میانی کنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنی‏هاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن علیه السلام به هدف خود رسیدند. در نقد این دیدگاه باید گفت: معاویه نیز بسیار کوشید جنگ بین آنان از زاویه حزبی و طایفه‏ای دیده شود اما امام هرگز اجازه چنین برداشتی نداد و در ماجرای خواستگاری دختر عبدا...; در بین بزرگان هر دو قبیله بر اعتقادی و دینی بودن تعارضات و جنگ تاکید کرد. بنابراین اگر امام علی علیه السلام یا امام حسن علیه السلام با گروه بنی‏امیه یا گروه‏های میانی رودر رو می‏شود، از خاستگاه قبیله‏ای نیست‏بلکه از اعتقاد دینی است و این جنگ طایفه‏ای برای دست‏یابی به قدرت نیست. هرچند رقابت‏بین گروه‏های میانی و بنی‏امیه را می‏توان از چنین مقوله‏ای دانست و یا از دیدگاه آنان رقابت‏با بنی‏هاشم را از باب قبیله‏ای دانست، ولی مطمئنا از دیدگاه امام علی و امام حسن علیه السلام تلاش برای دستیابی به حکومت‏به عنوان نزاع طایفه‏ای نبود و شایسته نیست اقدامات آنان را چنین بی‏محابا تحت این‏گونه برداشت‏ها ارزیابی کرد.

16) جلأ العیون، ص 435.

17) خرایج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.

18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.

19) تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 189.

20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.

21) همان.

22) همان.

23) کشف الغمة، ج 2، ص 150.

24) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 145.

25) نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 16.

26) نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 92، ص 274.

27) همان.

28) النصائح الکافیه، ص 97 و حقایق پنهان، ص 258.

29) همان، ص 94.

30) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 464.

31) همان، ج 3، ص 470 و کشف الغمه، ج 1، ص 123.

32) همان، ج 3، ص 470.

33) همان، ج 1، ص 463.

34) همان، ج 3، ص 470.

35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامه‏های امام حسن و حسین علیهما السلام، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 443، رجال کشی، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص‏213.

36) انظروا من قبلکم من شیعة عثمان و محبیه و اهل ولایته و الذین یرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اکرموهم و اکتبوا لی لکل مایروی کل رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15، 16.

37) ان الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کل مصر و فی کل وجه و ناحیه فاذا جأکم کتابی هذا فادعوا الناس الی الروایة فی فضائل الصحابة و الخلفا الاولین و لا تترکوا خبرا یرویه احد من المسلمین فی ابوتراب الا و اتونی بمناقض له فی الصحابة مغتعله فان هذا احب الی و اقر لعینی و ادحض لحجة ابی تراب و شیعته‏». همان، ج 3، ص 16.

38) سلیم بن قیس، صص 68، 69.

39) اسد الغایة، ج 3، ص 215; منتخب کنزالعمال با حاشیه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.

40) حماسه حسینی، ج 3، ص 26.

41) بقره، 207.

42) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 152.

43) سلیم بن قیس، ص 69.

44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و کشف الغمه، ج 2، ص 170.

45) الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184.

46) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203.

47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواریخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.

48) الامام الحسن، ابن عساکر، ص 139، ج 231.

49) الفصول المهمه، ص 159.

50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونه‏های دیگر در خرایج، ج 2، ص 573 و العدد القویه، ص 42.

51) خرایج، ج 1، ص 236.

52) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص‏72.

53) نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.

54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.

55) همان، ج 44، ص 63.

56) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 419 و الخرایح و الجرائح، ص 218.

57) از یاران معاویه، از سوی عمر به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاویه دوباره والی ارمنستان شد. اسدالغایة، ج 1، ص 374.

58) احکام القرآن، احمد بن علی رازی، ج 4، ص 355 و با اندک اختلاف نور الثقلین، ج 5، ص 532.

59) جلأ العیون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.

60) امالی شیخ صدوق، ص 150.

61) جلأ العیون، ص 442.

62) الغدیر، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.

63) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 173.

64) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 49.

65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.

الف.آشوری

 




موسی مباشری ::: شنبه 91/10/23::: ساعت 12:0 صبح

امام حسن(ع) اسوه ایثار و کرامت

محمدجواد مروجی طبسی
 

بی گمان جود و بخشش و انفاق از خصلتهای والای انسانی است که مطلوب همه انسانهاست و موجب ایجاد الفت و همدلی در میان آنها می شود. امامان معصوم(ع) جملگی در کنار سایر خصلتهای اخلاقی و انسانی که داشتند به جود و بخشندگی نیز معروف بودند که امام حسن(ع) نیز در میان آن بزرگواران از این حیث از برجستگی و عظمت خاصی برخوردار است. مقاله حاضر سعی در معرفی گوشه هایی از سیره عملی امام حسن(ع) در زمینه انفاق و کرم و بخشش و ایثار دارد. با هم آن را از نظر می گذرانیم.

آموزه های کرامت

وی از همان دوران کودکی به امام ایثار و اسوه، جود و بخشش و الگوی کرامت و بزرگواری معروف و مشهور گردید.
اگر می خوانیم که امام حسن مجتبی در دوران کودکی به انفاق اعضای خانواده اش سه روز تمام، غذای خود را کریمانه در اختیار مسکین و یتیم و اسیر می گذارد و تنها با آب افطار می کند، در دیگر مقاطع زندگی خویش همین روش را انتخاب کرده و سه مرتبه دارایی های خود را با فقرا و مستمندان تقسیم می کند تا بدین وسیله به آیندگان این درس را بدهد که در راه خدا باید از مال و ثروت گذشت و بینوایان را از آن محروم نساخت.
او به آیندگان گفت که لذت دنیا به این نیست که آنچه داری تنها برای خود داشته باشی بلکه باید شادی را با فقرا و مستمندان تقسیم کرد.
تاریخ نمونه های فراوانی از این ایثارها را به ثبت رسانده که بیان هر یک سند افتخاری برای آن امام هدایت می باشد. اما باید توجه داشت که عطاها و بخششهای امام حسن(ع) بی هدف و بی حساب نبود و آن حضرت بدنبال هر کمکی آموزه جدیدی را به نمایش می گذاشت تا درسی برای آیندگان ترسیم کرده باشد. مروری بر این آموزه ها برای همه ما فواید زیادی دربرخواهد داشت.

? تو در راه خدا آزاد هستی
مورخان از انس بن مالک نقل کرده اند که روزی کنیزی شاخه گلی برای امام حسن(ع) هدیه کرد امام به او فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی.
انس گوید من به امام عرض کردم شما به خاطر یک شاخه گل او را آزاد کردی
امام حسن(ع) فرمود :خداوند ما را چنین تربیت کرده است آنجا که می فرماید و اذا حییتم تبحیه فحیوا باحسن منها(1) هرگاه به شما تحیت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید و نیکوتر از هدیه اش آزادی او در راه خدا بود.(2)

? بیست برابر در مقابل یک هدیه
در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع) آمده است: کسی هدیه ای نزد امام حسن مجتبی(ع) آورد. امام به او فرمود: کدام یک را بیشتر دوست داری این که به جای هدیه ات بیست برابر آن به تو بدهم یا دری به رویت بگشایم (دانشی به تو بیاموزم) که در سرزمین خود بر فلان ناصبی غلبه پیدا کنی و ناتوان های آن سامان را نجات بخشی؟
اگر خوب انتخاب کنی هر دو را برایت فراهم کنم وگرنه آن را که خواسته ای.
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا آیا پاداش غلبه بر آن ناصبی و نجات آن ناتوان ها به اندازه بیست هزار درهم است؟
فرمود: بلکه بیست هزار هزار مرتبه بیش از همه دنیا می باشد.
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا پس چگونه آن را که پست تر است برگزینم؟ من آن سخن و آن دانش را که برتر است و دشمنان خدا را از اولیای خدا دور می کند انتخاب کردم.
امام حسن فرمود: انتخاب خوبی کردی سپس آن دانش را به وی آموخت و بیست هزار درهم نیز به او داد.
آن مرد رفت و بوسیله دانشی که از امام آموخته بود آن ناصبی را سرکوب کرد و خبرش نیز به امام رسید. پس از مدتی بار دیگر که خدمت امام رسید حضرت به او فرمود: ای بنده خدا! کسی بمانند تو سود نبرده و کسی چون تو دوستان با مجتبی پیدا نکرده است تو اولا محبت خدا را به دست آوردی ثانیا محبت رسول خدا و علی را و ثالثا محبت خاندان پاک و معصوم آنان را و رابعا فرشتگان مقرب خدا را و خامسا محبت برادران ایمانی خود را و به شمار هر انسانی پاداش به دست آوردی که هزار بار برتر از دنیا است گوارایت باد گوارایت باد.(3)

? شناسایی فقرا و برآورد نیازها
از دیگر سنت های معصومان این بود که پیشاپیش، افراد را شناسایی می کردند و هر یک به مقدار حاجت و نیازش کمک می کردند.
احسان مرا برنگردانید
ابن عساکر با سند خود نقل کرده است: ابو هارون گفت به قصد حج راه افتادیم و وارد مدینه شدیم باخود گفتیم: ای کاش خدمت فرزند رسول خدا امام حسن مجتبی (ع) رسیده بر او سلام کنیم بدین جهت نزد حضرت رفته و درباره مسافرت و احوال خود با او سخن گفتیم. چون بیرون آمدیم ایشان برای هر یک از ما چهار صد درهم فرستاد.
به فرستاده امام گفتیم: ما نیازی نداریم. او گفت: نیکی امام حسن را بر نگردانید.
به نزد امام (ع) بازگشته و از بی نیازی خود خبر دادیم.
آن حضرت فرمود: احسان مرا برنگردانید ای کاش دستم بازتر بود، چرا که این مقدار برای شما کم است. من به شما توشه ای می دهم و آن توشه این است که در روز عرفه خداوند متعال درمورد بندگان خود به فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: بندگانم از هر سو نزد من آمدند تا رحمت مرا بخواهند و من شما را گواه می گیرم که نیکوکارا نشان را بخشیدم و ایشان را شفیع گنهکارانشان قرار دادم.(4)

? ده هزار درهم به فرد نیازمند
همچنین اربلی ازسعید بن عبدالعزیز روایت کرده گفت: امام حسن مجتبی از مردی شنید که از پروردگار خود ده هزار درهم می خواهد. امام که به منزل بازگشت ده هزار درهم برای او فرستاده. (5)

? حفظ آبروی نیازمندان
این روشن است که هر نیازمند آبرومندی در هیچ شرایطی حاضر نیست آبروی خود را با عرض حاجت نزد دیگران ببرد. از اینرو باید هشیار بود که اگر چنین انسانی حاضر شد آبروی خود را نزد شما بریزد راندن چنین فردی جفا خواهد بود.
امام حسن مجتبی (ع) با استقبال از چنین افرادی ضمن برطرف کردن از آنان می خواست در صورت پیش آمدن چنین حالتی، از عرض حاجت مجدد به ایشان دریغ نورزد.

? دشمن تو کیست تا از او انتقام بگیرم
شیخ رضی الدین حلی درکتاب خود می نویسد شخصی به محضر مبارک امام حسن (ع) شرفیاب شد و عرضه کرد: ای فرزند امیر مومنان! تو را سوگند می دهم به کسی که این نعمت را بدون شفاعت کسی به تو عنایت نموده از دشمنم انتقام بگیری چرا که او دشمنی است که به مردم حیله و ستم می کند نه به پیرمرد احترام می کند و نه به کودک شیرخوار ترحم. امام حسن که تکیه زده بود وقتی سخن آن شخص را شنید فورا برخاست و نشست. آنگاه به او فرمود: دشمن توکیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟
گفت فقر و تنگدستی.
امام حسن لحظاتی سر مبارک را به زیر انداخت سپس سر را بلند کرد و به پـیشکار خود فرمود: آنچه از اموال نزد تو هست آن ها را حاضر کن. او رفت و مبلغ پانصد درهم آورد.
امام فرمود: تمام این پول را به این شخص نیازمند بده. آنگاه رو به او کرد و گفت: تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادی قسم ات میدهم هرگاه این دشمن به تو روی آورد نزد من بیا و دادخواهی کن. (6)

? هرچه در صندوق هست به او بدهید
ابن شهر آشوب گوید: یکی از بادیه نشینان نزد آن حضرت آمد، پیش از آنکه لب به سخن بگشاید حضرت فرمود: هرچه در صندوق هست به او بدهید موجودی آن صندوق بیست هزار درهم بود که همه اش را دراختیار آن مرد بادیه نشین قراردادند.
او لب به سخن گشود و گفت: مولای من نگذاشتی نیازم را بگویم و زبان به ستایش بازکنم.
امام حسن (ع) ضمن اشعاری به وی فرمود: ما مردمی هستیم که بخشش ما همچون مروارید و برلیان است که درآن امیدها و آرزوهای نیازمندان، خوش می خرامند وجود و دستان ما پیش از درخواست آنان بخشش می کند تا مبادا آبروی کسی که سوال می کند بریزد اگر دریا برتری عطای ما را بداند از لبریزی خود شرم کرده فرو رود. (7)

? نصیحت ضمن بخشش بی منت
برخی از مردم به هنگام انفاق به فقیر یا فقرا فورا منت گذارده او را آزار می دهند درحالی که این روش از نظر قرآن کریم و سنت پیامبر مردود است چنانکه قرآن دراین باره می فرماید. صدقات خود را به وسیله منت گذاری باطل نکنید.
امام حسن مجتبی (ع) با استفاده از این اصل قرآنی ضمن استقبال از نیازمندان و اختصاص مبلغی به آنها، دوستان را نصیحت می کردند که به خدا حسن ظن داشته باشند و به همه فقیران توصیه می کردند که مواظب شخصیت خود بوده و برای اندک فقر و تنگدستی، آبروی خویش را نزد دیگران برند.

? به خدا حسن ظن داشته باش
مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه نقل کرده که مردی خدمت امام حسن مجتبی (ع) رسید و اظهار فقر و پشیمانی کرد. او در این باره دو بیت شعر گفت:
لم یبق لی شیء یباع بدرهم
یکفیک منظر حالتی عن مجزی
الا بقایا ماء وجه صنته
الایباع و قد وجنتک مشتری
در زندگی ام چیزی که دو درهم ارزش داشته باشد ندارم تا آن را بفروشم حال و چهره ام از آنچه که گفتم خبر می دهد. مگر باقی مانده آبرویم که آن را نگه داشتم که فروش نرود ولی دیدم که خریدارش تو می باشی.
امام حسن خازن خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار از اموال نزد تو می باشد.
گفت: دوازده هزار درهم.
فرمود: آن را به این مرد بده که من از او خجالت می کشم.
گفت: دیگر چیزی برای نفقه باقی نمی ماند.
فرمود: تو آن را به فقیر بده به خدا حسن ظن داشته باش. حق تعالی جایگزین می فرماید.
پس آن مال را به فرد نیازمند سپرد. حضرت او را طلبید و عذرخواهی کرد و فرمود: ما حق تو را ندادیم اما به مقداری که موجود بود در اختیارات گذاردیم (8)

? درخواست فقط برای قرض سنگین
حلوانی درنزهه الناظر نوشته است: شخصی به نزد امام حسن آمد و چیزی از آن حضرت درخواست کرد. امام به او فرمود: درخواست از دیگران جز در قرض سنگین و کمرشکن یا فقر شدید و با حالت فوق العاده و استثنایی صحیح نمی باشد.
آن مرد عرض کرد: نزد تو نیامدم مگر به خاطر یکی از همین موارد.
امام دستور داد تا یکصد دینار به او بدهند. (9)
آنچه بیان شد تنها مشتی از خروار ایثار وکرم و جود و بخشش امام حسن (ع) بود و به خاطر همین سجایای اخلاقی است که ایشان به کریم اهل بیت شهرت یافته است. باشد که ما نیز به تأسی از آن حضرت روش انفاق و کرم و گشاده دستی را در این ماه شریف پیش گیریم.

پی نوشت ها :

1) سوره نساء ، 86
2) مناقب آل ابی طالب ج 4.ص 18
3) فرهنگ جامع سخنان امام حسن (ع) ص 443
4) تاریخ ابن عساکر.ص 151
5) کشف الغمه ج 1ص 588
6 ) قطره ای از دریای فضائل اهل بیت. ص 460
7 ) فرهنگ جامع سخنان امام حسن (ص) 440
8)منتهی الامال، ص 223
9) نزهه الناظر. ص 63




موسی مباشری ::: جمعه 91/10/22::: ساعت 11:58 عصر

امام حسن (ع) و آموزه‏های تربیتی

 تربیت امروزه نه تنها در جوامع و خانواده‏های مسلمان مورد توجه قرار گرفته و هر پدر و مادری آرزو می‏کند که فرزندان خود را طبق رهنمودهای صحیح و اصول و ارزشهای والای انسانی و الهی تربیت نموده و در آینده فرزندی رشد یافته و کارآمد داشته باشد بلکه اهداف عالی و اخلاقی تعلیم و تربیت از مهم‏ترین دغدغه‏های جهانی است.

سازمان ملل متحد در بند2 از ماده 26 اطلاعیه جهانی حقوق بشر مقرر داشته است که: تعلیم و تربیت باید به توسعه شخصیت انسان و تقویت و احترام به حقوق بشر و آزادی‏های اساسی متوجه گردد و تفاهم و اغماض و مودت را بین کلّیه ملل و دسته‏های نژادی و مذهبی به وجود آورد و موجب پیشرفت فعالیت‏های ملل متحد در راه حفظ صلح شود.(1)

موضوع این نوشتار افزون بر اهمّیتی که در خود مسئله تربیت وجود دارد به نقطه نظرات شخصیتی برمی‏گردد که خود نمونه بارزی از یک انسان کامل و تربیت یافته در مکتب نبوی، علوی و فاطمی است و هم چنین پرورش دهنده فرزندانی است که هر کدام به نوبه خود به عنوان اسوه‏های عالی و تجلی ارزشهای والای انسانی در تاریخ بشر می‏درخشند. امام حسن مجتبی(ع) همان شخصیت تربیت یافته در دامان رسالت است که پیامبر اکرم(ص) در مورد وی فرمود: حسن پسر من است ،او از من است. او نور چشم من و روشنائی قلب من می‏باشد، او میوه جان من است، او سید و آقای جوانان اهل بهشت است. او حجت خدا بر امت من می‏باشد. دستورات او دستورات من و سخن او سخن من است، کسی که از او پیروی کند او از من است و کسی که با دستورات او مخالفت کند از من نیست.(2)

خصلت‏های زیبا و کمالات عالی انسانی آنچنان در وجود مقدس وی می‏درخشد که حتی دشمنانش را نیز به اعجاب و تحسین واداشته است.

ابن حجر عسقلانی از دانشمندان اهل سنت می‏نویسد: هنگامی که حسن بن علی(ع) از دنیا رفت یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت در تشییع جنازه او گریه می‏کرد. حسین بن علی(ع) به او گفت: تو با آن همه اذیت و آزار و مخالفت که در مورد برادرم روا می‏داشتی باز هم گریه می‏کنی؟ او گفت: انّی کنت افعل ذلک الی احلم من هذا و اشار بیده الی الجبل؛(3) من به کسی بدی می‏کردم و آزارش می‏دادم که صبورتر و حلیم‏تر از این کوهها بود.

در مورد مقام ارجمند آن حجت الهی همین بس که حضرت سیدالشهدا(ع) با آن عظمت و جلالت خویش در مقابل دستورات و اوامر امام حسن(ع) تسلیم محض بود. امام باقر(ع) فرمود: ما کلّم الحسین بین یدی الحسن اعظاماً له؛(4) امام حسین (ع) به خاطر رعایت عظمت امام حسن(ع) هیچ گاه در مقابل سخن او حرفی نمی‏زد.


 

 

در سیره تربیتی امام حسن(ع) مسائل تربیتی و نکات باریک روان شناختی قابل توجهی دیده می‏شود که می‏تواند به عنوان الگو و روش صحیح تعلیم و تربیت کودکان مطرح شود و بهترین فنون پرورش کودکان برای والدین و مربیان است.

بر اساس روش تربیتی امام مجتبی(ع) بعد از این که به زمینه‏ها و بسترهای مناسب در تعلیم و تربیت پرداخته شد، با ایجاد ارتباط عاطفی و بکارگیری شیوه‏های صحیح تربیتی به رشد و پرورش فرزندان اقدام می‏شود.

در این شیوه مسائل اساسی و ریشه‌دار تربیت، عوامل و نقش آفرینان در این صحنه، شیوه‏های اصلاح رفتار و جلوگیری از لغزش‏ها، صفات و شرائط مربیان برتر، راههای مقابله با مشکلات و حل آنان، تربیت دینی، اهمیت الگو و سرمشق، موانع و آفات تربیت، اهمیت خانواده و نقش بنیادی والدین از جمله مواردی است که مورد توجه قرار گرفته است که برخی از آنان در این مقاله مورد بررسی قرار می‏گیرد.


 

 

انسان موجودی ترقی خواه و دارای استعداد کمال است و برای سیر تکاملی خویش لازم است با پیروی از یک روش تربیتی قوی و کامل تلاش نماید و در کنار پرورش جسم در تعالی روح خود و فرزندانش نیز کوشا باشد و گرنه ماهیت انسانی‏اش را از دست خواهد داد. امام حسن مجتبی(ع) در مورد اهمیت تربیت معنوی و روحی می‏فرماید: «عجبت لمن یتفکّر فی مأکوله کیف لایتفکّر فی معقوله فیجنّب بطنه مایؤذیه و یودع صدره ما یردیه؛ تعجب می‏کنم از فردی که در غذای جسمانی خود فکر می‏کند (که سالم و بهداشتی و پاکیزه باشد) اما در غذای روح و جان خویش نمی‏اندیشد»، در نتیجه شکم خود را از غذاهای زیانبخش حفظ می‏کند ولی برایش اهمیتی ندارد که افکار پلید و ناپسند در روان او وارد شده و وجودش را در معرض افکار پست و انحرافی قرار دهند.


 

 

والدین

از منظر امام حسن مجتبی(ع) پدر و مادر در شکل‏گیری شخصیت فرزندان اساسی‏ترین نقش را دارند به این جهت آن حضرت به مردی که در مورد خواستگاران دخترش از آن حضرت نظرخواهی می‏کرد، به نقش پدر آینده و مدیر خانواده اشاره کرده و فرمود: «زوّجها من رجلٍ تقّیٍ فانّه ان احبّها اکرمها و ان ابغضها لم یظلمها؛(5) برای همسری دخترت مردی با تقوا و مؤمن برگزین، زیرا اگر او دختر ترا دوست بدارد وی را احترام خواهد کرد و اگر خوشایند او نباشد به وی ظلم نمی‏کند.»

همچنین آن گرامی به اهمّیت نقش مادر پرداخته و هنگامی که با معاویه مناظره می‏کرد در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی از نقش مادرش هند یاد کرده و گفت: معاویه! چون مادر تو «هند» است و مادر بزرگت «نثیله» می‏باشد و تو در دامن چنین زنان فرومایه و پست پرورش یافته‏ای این گونه اعمال زشت از تو سر می‏زند و سعادت ما اهل‌بیت پیامبر(ص) در اثر تربیت در دامن مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه و فاطمه می‏باشد.(6)


 

 

بدون تردید بعد از خانواده مهمترین عاملی که در خلق و خوی فرزندان تأثیر می‏گذارد رفقا و دوستان وی هستند. حضرت امام مجتبی(ع) در تربیت فرزندان خویش به نقش مهم رفیق توجه داشته و به داشتن دوستانی سالم عنایت ویژه مبذول کرده است. آن حضرت به فرزندش سفارش می‏کند که: فرزندم! با هیچ کس دوستی مکن مگر این که از رفت و آمد (ویژگی‏های روحی، اخلاقی و رفتاری) وی آگاه گردی، هنگامی که دقیقاً بررسی و تحقیق نمودی و معاشرت و دوستی با او را برگزیدی، آن گاه با او بر اساس گذشت و چشم پوشی از لغزش‏ها و یاری کردن در سختی‏ها همراه باش!(7)


 

 

حساس‌ترین دوران رشد کودک در مراکز آموزشی و مدرسه سپری می‏شود و مربیان و معلمان با گفتار و رفتار و منش خود صفات و اخلاق روحی و روانی شان را به فرزندان منتقل می‏کنند و دانش‏آموزان بیشترین تأثیر را از اساتید و مربیان خود می‏گیرند بنابراین بخش مهمی از شخصیت فرزندان بستگی به معلمان و اساتید وی دارد. در این راستا امام حسن (ع) تأثیر چشمگیر معلمان و نقش ارزنده آنان در عرصه تربیت را یادآور شده و آنان را به تربیت صحیح دانش آموخته‏گان سفارش کرده و فرمود: کسی که یتیم آل محمد(ص) (دانشجو و دانش‏آموز دینی) را سرپرستی نماید و به جای پدر و اولیاء دلسوزش وی را تحت مراقبت خویش قرار دهد، یتیمی که در ورطه جهل و ناآگاهی فرورفته است. چنانچه او را از جهل برهاند و امور مشتبه و به هم آمیخته را برای او توضیح دهد و به تأمین نیازهای مادی او نیز اقدام نماید فضیلت و بلندی مقام وی (در مقایسه با دیگران) همچون درخشش خورشید به (سُها) و ستاره کم نور است.(8)


محافل عمومی و مذهبی از دیگر عوامل تربیت در منظر امام حسن مجتبی(ع) است. آن حضرت در گفتاری حکیمانه افزون بر نقش مجالس و کانون‏های اجتماعی در اخلاق افراد به شرکت در محافل مفید و سازنده توصیه نموده و می‏فرماید: کسی که پیوسته به مساجد رفت و آمد داشته باشد یکی از هشت بهره را نصیب خود خواهد کرد: آشنائی با دوستان جدید، استفاده از دانش‏های نو و اطلاعات تازه و نایاب، یافتن دلیل محکم و قاطع در راه هدف، رسیدن به رحمتی مورد انتظار از طرف خداوند، آموختن سخنانی که او را از لغزش و خطاها باز می‏دارد، یاد گرفتن راههای صحیح و هدایت بخش، ترک گناه از ترس خداوند، خودداری از معصیت به خاطر شرم از مردم و ترس از رسوائی.(9)


 

 

انسان ذاتاً شخصیت خود را دوست دارد و سعی می‏کند که با کسب کمالات محبوبیت و عزّت خود را تقویت کرده و بالا ببرد. مربیان می‏توانند با استفاده از این خصلت و تحریک حس برتری‏طلبی فرزندان آنان را به سوی اهداف صحیح تربیتی هدایت کنند.

امام حسن(ع) از این شیوه در تربیت فرزندان استفاده می‏کرد. آن حضرت روزی فرزندان خود و فرزندان برادرش را دعوت کرده و در ضمن یک گفتگوی صمیمی به آنان فرمود: انّکم صغار قومٍ و یوشک ان تکونوا کبار قومٍ آخرین فتعلّموا العلم فمن لم یستطع منکم ان یحفظه فلیکتبه و لیضعه فی بیته؛(10) همه شما کودکان اجتماع امروز هستید و امید است که بزرگان جامعه فردا باشید پس دانش تحصیل کنید و علم بیاموزید. هر کس از شماها توانائی حفظ دانش را ندارد آن را بنویسد و در منزلش نگهداری نماید.


 

 

انسان در دوران نوجوانی شدیداً به دنبال الگو می‏گردد و حس تقلید او را وادار می‏کند تا از الگوهای دلبخواهش تقلید نماید. این خواسته درونی وسیله مناسبی است که مربیان و والدین در امر تربیت از آن بهره گیرند و الگوهای خوب را در معرض دید فرزندان قرار دهند و به او معرفی نمایند. امام مجتبی(ع) در سیره و سخن خویش به الگوی نیکو اشاره کرده و آنان را به پیروانش می‏شناساند. آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش به معرفی شخصیت ممتاز تاریخ، حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته و آن گرامی را به عنوان سرمشق خوبان عالم معرفی کرده و فرمود: ای مردم! در این شب مردی از دنیا رفت که در هیچ کار نیکی، پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و بندگان خدا در هیچ سعادتی به او نمی‏توانند برسند. او به همراه پیامبر(ص) جهاد می‏کرد و جان خود را فدای او می‏نمود.(11)

آن حضرت در سخن دیگری حضرت فاطمه زهرا(س) را مقتدای نیایشگران به شمار آورده و در مورد آن بانوی وارسته فرمود: ما کان اعبد من فاطمة کانت تقوم حتّی تتورّم قدماه؛(12) در دنیا شخصی عابدتر از فاطمه(س) نبود، آن بزرگوار در حالت مناجات و عبادت آنقدر روی پاهای خود می‏ایستاد تا آن که پاهای مبارکش ورم کرد.


 

 

حلم و بردباری مربیان در ارتباط با متربیان حساسیت خاصی دارد. زیرا نوجوانان و کودکان در اثر بازی‌گوشی و شیطنت ممکن است دچار خطاها و لغزش‌هائی شوند و موجبات ناراحتی بزرگترها را فراهم آورند امّا استفاده از این شیوه مربیان را بیشتر یاری خواهد کرد. و طعم شیرین مدارا و گذشت را در آینده نزدیک خواهند چشید. این شیوه را در رفتار امام حسن(ع) به نظاره می‏نشینیم:

روزی امام حسن مجتبی(ع) سوار بر مرکب خویش، در یکی از معابر مدینه عبور می‏کرد. با مردی از اهل شام مواجه شد. آن مرد شامی تا حضرت را شناخت بی‏درنگ به لعن و نفرین امام پرداخته و سخنان ناشایستی را نثار امام کرد. حضرت امام مجتبی(ع) در همان حال با کمال خونسردی و بردباری تمام سخنان زشت و دشنام‌های ناروای او را با سکوت و صبر تحمّل کرد و خشم خود را فرو می‏برد. تا این که مرد شامی عقده دل را خالی کرده و خاموش شد. در آن لحظه پیشوای دوم شیعیان با سلام بر آن مرد، سکوت آن چند لحظه خاموشی را شکسته و با لبخندی ملیح که حاکی از صفای دل آن جناب بود و در حالی که مهر و عاطفه و محبت در چشمان نافذ و سیمای نورانی‌اش موج می‏زد لب به سخن گشوده و به آرامی فرمود: ای مرد! گمان می‏کنم که در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفته‏ای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی از تو راضی می‏شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو می‏بخشیم، اگر راه گم کرده‏ای؛ راهنماییت می‏کنیم، اگر گرسنه‏ای تو را سیر می‏نمائیم، اگر لباس نداری تو را می‏پوشانیم، اگر نیازمندی؛ تو را غنی می‏کنیم، اگر از جائی رانده شده یا فراری هستی تو را پناه می‏دهیم اگر خواسته‏ای داری بر می‏آوریم، اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن از تو پذیرائی می‏کنیم. چون که خانه ما وسیع و امکانات مهمان نوازی‏مان فراهم است.

آن مرد وقتی با این برخورد کریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، آرام آرام احساس کرد که ناراحتی خاصی در درون وجدانش او را می‏آزارد. آثار شرم و حیا بر صورتش ظاهر شده و پیش از آن که سخنی بگوید، اشک ندامت بر گونه‏هایش لغزید و با لحنی خاضعانه و مؤدبانه عرضه داشت: شهادت می‏دهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی، خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد: اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛ تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون شما را محبوب‌ترین فرد روی زمین می‏دانم. آن گاه به همراه امام حسن(ع) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی که در مدینه بود در مهمان‌سرای حضرت پذیرائی می‏شد. بعد از آن واقعه در ردیف دوستان و ارادتمندان خاص اهل‌بیت (ع) قرار گرفت.(13)


 

 

والدین و مربیان مهمترین آموزه‏های تربیتی را می‏توانند با اعمال شایسته خویش در وجود فرزندان پدید آورند. زیرا آموزه‏های رفتاری بطور غیر مستقیم و ناخود آگاه در نهاد نونهالان تأثیر می‏گذارد. اگر آنان فقط به گفتارها و توصیه‏های خالی از عمل بسنده کنند ممکن است کودکان در دل خود این ابیات را زمزمه کنند که:

 

پندم چه دهی نخست خود را

محکم کمری ز پند بربند

چون خود نکنی چنان که گویی

پند تو بود دروغ و ترفند

با مروری کوتاه به سیره عملی امام مجتبی(ع) بهره‏گیری از این شیوه را به روشنی مشاهده خواهیم کرد که تمام کمالات اخلاقی و معنوی و انسانی در سراسر زندگی آن حضرت به چشم می‏خورد. عفو و گذشت، حلم و بردباری، تواضع و فروتنی، عبادت و راز و نیاز کرامت و بخشش و سایر خصلت‏های ویژه انسانی در زندگی آن حضرت مشهود است. نمونه‏ای از سیره عملی آن حضرت را با هم بخوانیم:

یکی از غلامان خدمتگزار حضرت امام حسن(ع) مرتکب جنایتی شد که سزاوار کیفر بود. حضرت دستور داد تا وی را تنبیه نمایند. غلام خطاکار در آن لحظه پیش‌دستی کرد و خطاب به امام (ع) این آیه را قرائت نمود: و العافین عن النّاس؛ انسانهای وارسته از خطای گنهکاران عفو می‏کنند. حضرت فرمود: بخشیدم. غلام ادامه داد و اللّه یحبّ المحسنین؛ خداوند نیکوکاران را دوست دارد. امام فرمود: ترا در راه خدا آزاد کردم.(14)


 

 

از موفق‏ترین شیوه‏های تربیتی تشویق و ترغیب افراد است. این شیوه علاوه بر این که محرکی بسیار قوی در تغییر رفتار به سوی اهداف مطلوب تربیتی است در شکوفا سازی و استعدادهای درخشان و نهفته انسانی نقش فوق العاده‏ای دارد. تجربه نشان داده است که تشویق مناسب و بجا می‏تواند نهفته‏ترین استعدادهای درونی کودکان و نوجوانان را زنده کرده و در مرحله پیشرفت و سازندگی قرار دهد و آنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و کمالات قوی دل و استوار سازد. نقل دو روایت از امام حسن(ع) اهمیت به نقش تشویق را در سیره آن بزرگوار روشن می‏کند:

1ـ انس بن مالک می‏گوید: یکی از کنیزان امام حسن(ع) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن(ع) آن شاخه گل را با کمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «اذا حیّیتم بتحیّةٍ فحیّوا باحسن منها؛ هرگاه کسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد کردن اوست.»(15)

2ـ روزی آن حضرت غلام جوانی را دید که ظرف غذائی در پیش دارد او لقمه‏ای از آن می‏خورد و لقمه دیگر را به سگی که نزدیک او نشسته بود می‏داد. امام حسن(ع) پرسید: چرا چنین می‏کنی؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت می‏کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبی(ع) خواست که به این غلام مهربان پاداشی نیکو عنایت کند به این جهت او را به خاطر این عمل نیک، از مولایش خرید و آزاد کرد و باغی را که در آن کار می‏کرد خریده و به او بخشید.(16)


 

 

در امر تربیت توجه به شادی سالم و روحیه‌بخش و حرکات نشاط آفرین جایگاه ویژه دارد. چرا که تفریح و ورزش کودکان و نوجوانان را پرتوان، فعال و نیرومند می‏سازد و افرادی که با نشاط باشند آموزه‏های اخلاقی و کمالات را بهتر می‏پذیرند. اساساً تربیت یافتگان مکتب حیات بخش اسلام باید شاداب و روحیه‏های قوی داشته باشند. امام مجتبی(ع) یکی از ویژگی‏های مؤمنین را پرنشاط بودن آنان می‏داند و می‏فرماید: از ویژگی‏های انسانهای با ایمان، شادی و نشاط داشتن در مسیر هدایت و خودداری از شهوات است.(17)

این روحیه در والدین و کسانی که امر تربیت را به عهده دارند به مراتب باید بیشتر رعایت شود، زیرا کودکان دوست دارند شاد و خندان باشند و از والدین و معلمان عبوس و گرفته در رنج و عذابند.

 

چون وانمی‏کنی گرهی خود گره نباش

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

 

برای تربیت فرزندانی پرنشاط و دارای روح و جسمی سالم شایسته است که مربیان و والدین خود از چنین صفاتی برخوردار باشند. در این زمینه نباید از نقش ورزش غافل بود. در سیره امام حسن(ع) ورزش از روش‏های تفریح، سرگرمی و تقویت جسم و روح و بالاخره از عوامل رشد و تربیت محسوب می‏شود آن حضرت ضمن شرکت در ورزشهای تربیتی و تفریحی از پرورش روحی و معنوی نیز غافل نبود. عاصم بن ضمره می‏گوید: روزی به همراه حسن بن علی(ع) برای گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودیم، عصر آن روز در حالی که روزه بودیم آب صاف و زلال فرات، روی سنگ‏ها و شن‏ها موج می‏زد و تمام اشیاء داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمایی می‏کردند. حسن بن علی(ع) گفت: اگر لباس شنا داشتم داخل آب می‏شدم و آب تنی می‏کردم. گفتم: من دارم و آن را در اختیار شما می‏گذارم. فرمود: پس خودت چه می‏پوشی؟ گفتم: من همین طوری به داخل آب می‏روم. فرمود: این همان کاری است که من اصلاً دوست ندارم و خوشم نمی‏آید. از رسول خدا(ص) شنیدم که می‏فرمود: در داخل آب موجودات زنده‏ای است که باید از آن‏ها شرم کنید و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید.(18)

 

پی ‏نوشت‏ها

1. تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص 204.

2. و اما الحسن (ع) فانه ابنی و ولدی، و منی و قرة عینی و ضیاء قلبی و ثمرة فؤادی و هو سید شباب اهل الجنه و حجة الله علی الامه، امره امری و قوله قولی، من تبعه فانه منی و من عصاه فلیس منی. بحار الانوار، ج 28، ص 39.

3. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259.

4. المناقب، ج 3، ص 401.

5. مکارم الاخلاق، ص 233.

6. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 282.

7. تحف العقول، ص 233.

8. منیة المرید، ص 33.

9. تحف العقول، ص 235.

10. ترجمة الامام الحسن (ع)، ص 167.

11. مسند احمد، ج 1، ص 200.

12. بحارالانوار، ج 43، ص 75.

13. مناقب، ج 3، ص 19.

14. بحارالانوار، ج 43، ص 342.

15. جلوه‌هائی از نور قرآن، ص 27.

16. البدایة و النهایه، ج 8، ص 38.

17. اعلام الدین، ص 137.

18. مسند امام مجتبی(ع)، ص 797.

حجت ‏الاسلام عبدالکریم پاک‏نیا - مجلات پاسدار اسلام - شماره 279و280

و. ورزش و تفریح

هـ . تشویق

د. شیوه‏های رفتاری

ج. شیوه حلم و خویشتن داری

ب. شناساندن الگوهای خوب"

الف. تحریک حسّ کمال‌خواهی

چند نمونه از رفتارهای تربیتی امام علیه السلام

محافل عمومی و مذهبی

مربی و معلم:

دوستان:

نقش آفرینان در تربیت

اهمیت تربیت

سیره تربیتی امام حسن(ع)



موسی مباشری ::: جمعه 91/10/22::: ساعت 11:57 عصر

واژه های رنگ باخته!

در هیاهوی زندگی امروز انگار بسیاری از واژه ها، دیگر رنگ باخته . برادری، شرف، بزرگواری ... گویی به زمان دیگری تعلق دارند. به زمانی که پدری درعین بی نیازی، می پرسد آنچه را که می داند و پسر می گوید با آنکه می داند پدر بی نیاز است از شنیدن آن، تا که شاید زمانی دیگر خسته ای چون من، تو، ما، بیگانگی خویش را با این کلمات بشکند ...

کتاب

# امیر المومنین علیه السلام : فرزندم درستی چیست ؟

حسن بن علی علیه السلام: پدر، درستی، از میان برداشتن بدی ها بوسیله ی نیکی هاست .

#-   شرف چیست ؟

نیکی کردن به خویشاوندان و تحمل بدی ایشان .

#-   جوانمردی چیست ؟

پاکدامن بودن ...

#-   پستی چیست ؟

به چیزهای خرد نظر داشتن و از اندک چیزی دریغ ورزیدن .

#-  کرم چیست ؟

بخشیدن قبل از خواستن ...

#-  فرومایگی چیست ؟

راحت خود را خواستن و به همسر بی اعتنایی کردن .

#-   جود چیست ؟

بذل و بخشش در حال تنگ دستی و توانگری.

#-  بخل چیست ؟

آنچه که داری را شرافت(خود) پبنداری و آنچه که انفاق می کنی را  تلف شده بدانی.

#-  برادری چیست ؟

وفاداری در سختی و آسایش.

#-  ترس چیست ؟

دلیری بر دوست و گریز از دشمن .

#-  غنیمت چیست ؟

گرایش به تقوی و پارسایی در دنیا ، که نیکو غنیمتی است .

#-  بردباری چیست ؟

خشم را فرو خوردن و خویشتن دار بودن .

#-  بی نیازی چیست ؟

دلخوش بودن به قسمت الهی ، اگر چه اندک باشد ...

#-  فقر چیست ؟

حریص بودن بر هر چیزی ...

#-  ذلت چیست ؟

وحشت از حقیقت و راستی ...

#-  رنج بیهوده چیست ؟

سخن گفتن در باره ی چیزی که به دردت نمی خورد  .

#- بزرگواری چیست ؟

در عین تنگدستی بخشیدن و گذشت از بدی ها   .

#- خردمندی چیست ؟

حفظ آن چیزی که به تو سپرده شده ...

#-  بلند مرتبگی چیست ؟

انجام زیبایی ها و دوری از زشتی ها .

#-  دوراندیشی چیست ؟

بسیار بردبار و بودن و با نزدیکان با نرمی رفتار کردن .

#-  سفاهت چیست ؟

پیروی از فرو مایگان و همنشینی با گمراهان ...

#-  محرومیت چیست ؟

از دست دادن بهره ای که به تو داده شده است ...

#-  نادانی چیست ؟

شتاب در دستیابی به فرصت ها قبل از اینکه امکان پذیر باشد و نیز خودداری از پاسخ گویی(نسبت به آنچه می دانی) و چه نیکو یاوری است سکوت در بسیاری از مواقع،  هر چند که سخنور باشی.(تحف العقول؛ صفحه 225)

* * * * * 

کمی که به واژه ها فکر می کنیم می بینیم، انگار می شود دوباره نگاه کرد، طعم دیگری از زندگی راچشید و رنگ دیگری از آن را تجربه کرد، نگاهی متفاوت و رنگی واقعی


شیرازی؛ سید حسن؛ کتاب کلمة الامام حسن علیه السلام؛

سایت تبیان




موسی مباشری ::: جمعه 91/10/22::: ساعت 11:56 عصر

   1   2   3      >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 6


بازدید دیروز: 35


کل بازدید :17195
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<